عنوان و نام پدیدآور : نردبان آبی: امامان خود را بهتر بشناسیم(شرح زیارت جامعه)/مهدی خدامیان آرانی
مشخصات نشر : قم: وثوق، ۱۳۹۱
مشخصات ظاهری : ۱۲۶ ص.
فروست :
اندیشه سبز؛ ۴۲
وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)
شماره کتابشناسی ملی : ۲۹۱۹۳۰۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ
ساعت تقریباً هشت صبح بود، من از اتاق خود بیرون آمدم تا به سوی حرم بروم، وقتی به طبقه همکف هتل رسیدم، دیدم مسئول هتل مرا صدا میزند، به سویش رفتم، دیدم چشمهایش پر از اشک است. تعجّب کردم، پرسیدم: چه شده است؟ او به من گفت: وهابیها حرم سامرا را خراب کردند!
تلویزیون تصویری از حرم سامرا را نشان میداد، باور نمیکردم، گنبد حرم امام هادی و امام عسکری(ع) خراب و ویران شده بود، اشک من هم جاری شد. آخر قرار بود ما فردا به سامرا برویم. من آن روز کربلا بودم، آن روز سوم اسفند سال 1386 بود.
آخر چرا وهابیها این کار را کردند؟ چرا حرم سامرا را اینگونه ویران کردند. پیش خودم با آنان سخن میگفتم: شما خیال میکنید با این کارها میتوانید ما را از امامان خود جدا کنید؟ حرم امامان ما در قلبهای ماست.
وقتی به وطن خود برگشتم، در فکر بودم که درباره امام هادی(ع) بنویسم، به این نتیجه رسیدم که کتابی در مورد «زیارت جامعه» بنویسم.
نمیدانم تو چقدر از «زیارت جامعه» باخبر هستی؟ آقای موسی نَخَعی یکی از شیعیان بود که همواره برای زیارت به حرم امامان میرفت، او نمیدانست که وقتی در حرمِ آن بزرگواران است، چه بخواند و چه بگوید. یک روز او مهمان امام هادی(ع) بود و از آن حضرت خواست تا به او یاد بدهد که در حرم امامان چگونه سخن بگوید.
و اینگونه بود که امام هادی(ع) لب به سخن گشود و «زیارت جامعه» شکل گرفت. امام به او یاد داد که وقتی به زیارت امامان معصوم میرود، چه بگوید.
در یک سخن، «زیارت جامعه»، درس بزرگ امامشناسی است. من در این کتاب تلاش کردهام تا آموزههای زیبای آن را به زبانی شیوا برای شما بیان کنم.
من میخواهم به شما کمک کنم تا امامان خود را بهتر بشناسید، آری! اعتقاد به امامت، گنج پربهایی است. وهابیها یک روز حرم امامان ما را خراب کردند و امروز به دنبال خراب کردن اعتقادات ما هستند. ما باید به فکر باشیم...
مهدی خُدّامیان آرانی
آذر ماه 1390
چه کنم؟ خستهام، پریشانم. حس میکنم که از شما دور افتادهام، حسی در درونم به من میگوید که باید به سوی شما بازگردم، باید دوباره باز گردم، آری! باید بازگردم.
چرا خجالت بکشم؟ چرا؟ میدانم که شما بسی مهربان هستید و دلسوز. میدانم که مرا دوست دارید، شما به همه دوستان خود نظر دارید، آنها را میبینید و برایشان دعا میکنید. شاید این اثر دعای شما باشد که من امشب تصمیم گرفتهام به سوی شما بازگردم.
باید بنشینم فکر کنم که چرا این چنین شد؟ چرا بین من و شما فاصله افتاد؟ چرا من از شما اینقدر دور شدم، چرا؟
فکر میکنم این بلا سر من آمد چون من در وادی معرفت و شناخت گام برنداشتم، من شما را نشناختم، دوستتان داشتم، امّا بدون آن که شناخت خوبی از شما داشته باشم.
من باید تلاش کنم که شما را دوباره بشناسم. آری! چشمها را باید شست!
* * *
باید به سوی شما بیایم، امّا نه مثل آن روزها که گذشت. باید این بار با شناختی بهتر به سوی شما بیایم.
اما چگونه این کار را بکنم؟ چگونه شما را بشناسم، دلم خوش بود که امشب دیگر راه حل را پیدا کردم و از این وضع، نجات پیدا خواهم کرد، امّا افسوس که مشکلی تازه سر راهم سبز شد.
چه مشکل بزرگی!! من نمیدانم چگونه شما را بشناسم، باید از کجا شروع کنم؟ به چه کسی رو کنم؟ از که بپرسم؟
نگاهم میکنید و میگویید: از خود ما بپرس!
لبخندتان به دلم مینشیند، آری! از خودتان باید بپرسم. باشد، از خودتان میپرسم.
من میخواهم شما را بهتر و بهتر بشناسم، پس برایم سخن بگویید. برایم از خودتان بگو!
اگر شما برایم سخن نگویید، دیگران برایم سخن میگویند، آن وقت است که من هم از دیگران میشوم!
پس در حق من لطف کنید، برایم سخن بگویید، جان مرا با کلام خود زنده کنید.
حالا که من آمدهام، به سوی شما بازگشتهام، دوست دارم برایم سخن بگویید، خودتان را برایم معرّفی کنید تا من بدانم شما کیستید.
چه کنم، دردِدل خویش را به شما نگویم به چه کسی بگویم، سالهاست که شیفته شما شدهام، امّا شما را به خوبی نمیشناسم، شما میدانید که این قلبِ من جز عشق شما چیزی ندارد، امّا چه کنم که این عشق بیشتر بوی احساس دارد.
امشب از شما میخواهم برایم حرف بزنید، من سراپا گوش هستم. برایم از خودتان بگویید، بگویید که شما که هستید!
* * *
ما میخواهیم برایت از خودمان سخن بگوییم، آیا تو آمادهای؟ سخنان ما را با دقّت گوش کن و برای همه دوستانمان هم بگو.
سعی کن این سخنان را فراموش نکنی، امیدوارم که با فکر کردن در این سخنان بتوانی به خواسته خودت برسی.
اما قبل از هر چیز تو باید برگردی. باید از اینجا بیرون بروی.
آخر برای چه؟
باید بروی و غسل کنی، باید با غسل زیارت بیایی، تو همین طوری، سرت را پایین انداختهای و اینجا آمدهای، باید بروی و جسم و جانت را پاک کنی، خود را خوشبو کنی و آنگاه برگردی.
وقتی که نزدیک این در شدی، بایست، و چنین بگو: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللّهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
بعد از آن 100 بار «اللّه اکبر» بگو، آن گاه برایت خواهیم گفت که ما که هستیم.1
* * *
رفتم و برگشتم، من اینجا هستم، نزدیک شما. غسل کردهام، غسل زیارت. جسم خویش را پاک کردهام، عطر زدهام و به سوی شما آمدهام.
شما به من گفتید که باید اینجا بایستم و چنین بگویم: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللّهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
اللّه اکبر. اللّهاکبر. اللّه اکبر...
30 بار اللّه اکبر میگویم، چند قدم جلوتر میآیم، به شما نزدیکتر میشوم، 30 بار دیگر تکرار میکنم، مقداری جلوتر میآیم، روبروی شما میایستم، 40 بار دیگر اللّه اکبر میگویم.
حالا یک سؤل میکنم: چرا قبل از دیدار شما باید چنین بگویم؟ چرا باید «اللّه اکبر» را صد بار تکرار کنم؟ چه رمز و رازی در آن نهفته است؟
* * *
تو باید اوّل به یگانگی خدا اعتراف کنی، باید به خودت یاد آوری کنی که اگر اینجا آمدهای به امر خدا بوده است. تو باید شعار توحید سر بدهی، تو باید شبیه ما بشوی، مگر نمیدانی که ما بزرگترین فریادگر توحید هستیم؟ پس تو هم شعار توحید آغاز کن!
مگر فراموش کردهای که ما آمدهایم تا تو را به سوی خدا ببریم، ما آمدهایم تا واسطه بین تو و خدای تو باشیم.
تو باید از توحید شروع کنی، باید بدانی که چرا اینجا هستی. باید به خودت یادآوری کنی.
خدا را به یگانگی یاد کن، گواهی به یکتایی او بده، خدایی جز اللّه نیست!
شهادت بده، اقرار کن که خدا یکی است، شریک ندارد، او مثل و مانند ندارد. شهادت بده که محمّد(ص)، بنده خدا و فرستاده اوست. آری! او آخرین پیامبران است، بعد از او دیگر هیچ پیامبری نیست.
از غلو و زیادهگویی پرهیز کن، بدان که ما، بندگان خدا هستم، مخلوق او هستیم، مبادا در حق ما، گزافه بگویی، مبادا به چیزی باور داشته باشی که با یکتاپرستی منافات دارد.
اللّه اکبر. خدا بزرگتر از این است که به وصف بیاید.2
هیچ ذکری مانند این ذکر نیست. حقیقت خدا بالاتر و والاتر از این است که به فهم و درک تو در آید. هیچ کس نمیتواند حقیقت خدا و چگونگی او را درک کند.
اللّه اکبر. تکرار کن! بزرگی خدا را یاد کن تا مبادا از توحید غافل شوی!
100 بار بگو. بگو تا خوب بدانی که آن خدایی که این مقامی بس بزرگ به ما داده است، بسی بزرگ و بزرگتر است.
ما میخواهم تو بزرگی خدا را تکرار کنی تا وقتی برایت سخن آغاز کردیم و از خودمان برایت حرفها گفتیم، تو بدانی که همه آن مقامها را خدا به ما داده است.
اکنون جلو بیا تا برایت سخن بگوییم...
ما از خاندان پیامبر هستم، همه علم و دانش پیامبر نزد ما میباشد.
فرشتگان نزد ما میآیند و در خانه ما رفت و آمد دارند، فرشتگان خدمتگزاران ما هستند.
آیا دوست داری خاطره اُمّاَیمن را برایت نقل کنم؟
اُمّاَیمن یکی از زنان مدینه بود که به پیامبر و خاندان پیامبر بسیار علاقه داشت، او گاهی وقتها به خانه فاطمه(س) میرفت تا به او کمک کند. یک روز وقتی به خانه فاطمه(س) رفت، نگاه کرد، دید فاطمه(س) کنار آسیاب دستی خوابش برده است، هوا گرم بود و فاطمه(س) روزه دار بود، از شدّت خستگی، خواب به چشم او آمده بود.
اُمّاَیمن چیز عجیبی را دید، باور نمیکرد، دسته آسیاب خود به خود میچرخید، گهواره حسین(ع) هم تکان میخورد، گویا کسی هم مشغول ذکر گفتن بود.
اُمّاَیمن به سوی پیامبر آمد، ماجرا را تعریف کرد، پیامبر به او خبر داد که رمز و راز ماجرا چیست. این جبرئیل بود که آسیاب را میچرخاند تا گندمها آرد بشوند و فاطمه(س) بتواند با آن نان درست کند، میکائیل هم گهوارهجنبان حسین شده بود. اسرافیل هم به جای فاطمه(س)، ذکر میگفت تا ثوابش برای فاطمه(س) باشد.
آری! آن روز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، خادم فاطمه(س) شده بودند، این سخن پیامبر توست، قرآن میگوید که سخن پیامبر جز حق چیزی نیست.
خلاصه آن که فرشتگان نزد ما میآیند تا خدمتی بکنند و اجری ببرند، آنها به این کار افتخار میکنند.3
* * *
حالا که سخن به اینجا رسید بگذار برایت بگویم که گاهی فرشتگان برای کسب علم و دانش نزد ما میآیند، نمیدانم شنیدهای که فرشتگان اوّلین شاگردان ما بودهاند، آنها از ما توحید را فراگرفتهاند.
قبل از این که خدا این دنیا را خلق کند، نور ما را خلق نمود، نور ما در عرش خدا بود، ما در عرش خدا بودیم و هنوز خدا هیچ فرشتهای را خلق نکرده بود.
وقتی خدا فرشتگان را آفرید، ما به آنان توحید را آموختیم، ما به آنان یاد دادیم که چگونه خدا را به بزرگی یاد کنند:
سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر.
این چهار شعار توحید را ما به فرشتگان آموختیم. قبل از این که ما این ذکر را به فرشتگان یاد بدهیم، آنان نمیدانستند چه بگویند و چگونه خدا را یاد کنند. وقتی ما این ذکر را گفتیم همه فرشتگان شروع به تکرار این ذکرها نمودند، آری ما بودیم که به آنان درس خداشناسی دادیم.4
میدانم دوست داری برایت از این چهار جمله بیشتر بگویم، پس گوش کن:
جمله اوّل: سبحان اللّه
پاک و منزه است خدا.
خدا یکتاست و هیچ همتایی ندارد، او هیچکدام از ویژگیها و صفات مخلوقات خود را ندارد. خدا بالاتر و والاتر از همه چیزی است که به ذهن تو میآید.
همه ویژگیهایی که تو در آفریدهها میبینی، برای خدا عیب و نقص حساب میشود و خدا هم از هر عیب و نقصی پاک و منزه است.
سبحان اللّه یعنی تو خدای خود را از هر عیب و نقصی منزّه میدانی. تو فریاد میزنی که خدای من بالاتر از همه چیز است. او به چشم نمیآید، ذهن بشر از درک حقیقت او ناتوان است. خدای من به کسی ظلم نمیکند، خدای من، جاهل نیست، خدای من ناتوان نیست، خدای من هرگز از بین نمیرود...5
جمله دوم: الحمد للّه
حمد و ستایش از آنِ خداست.
خدای تو همه خوبیها را دارد، تو هر چه خوبی تصوّر کنی، خدا آن خوبی را دارد، خدا مهربان است، بخشنده است. زیباست. گناهان بندگان خود را میبخشد، اوست که به بندگان خود روزی میدهد، اوست که هرگز کسی را ناامید نمیکند. او کسی است که توبه گنهکاران را قبول میکند... همین طور بگو، هر چه زیبایی به ذهن تو میآید درباره خدای خوبت بگو.
خدای تو همه خوبیها را دارد، او مهربان، بخشنده، زیبا و... است و هر چه خوبی در این هستی میبینی، از آنِ خداست.
جمله سوم: لا اله الا اللّه
خدایی جز اللّه نیست.
تو باید همه بتها را از وجود خود بیرون کنی. تو باید فقط خدا را بپرستی. وقتی میگویی: «لا اللّه الا اللّه»، یعنی من فقط خدای یگانه را میپرستم.
هر چیز که بخواهد نقش خدا را برایت بازی کند، تو آن را نفی میکنی، تو فقط خدای یگانه را میپرستی، همان که نامش «اللّه» است، همان خدایی را که نمیشود با چشم دید، خدایی که همه خوبیها از آنِ اوست.
جمله چهارم: اللّه اکبر
خدا بزرگتر از این است که به وصف بیاید.6
آری! حقیقت خدا بالاتر و والاتر از این است که به فهم و درک تو در آید. هیچ کس نمیتواند حقیقت خدا و چگونگی او را درک کند.
* * *
سخن اینجا بود که فرشتگان نزد ما رفتوآمد دارند، آنها با ما مأنوس هستند، ما بودیم که به آنان درس توحید و یگانگی دادهایم، فراموش نکن که آنها وقتی برای مأموریّتی به روی زمین میآیند، ابتدا نزد ما میآیند.
فرض کن که تو حاجت مهمّی داشتهای، به درگاه خدا راز و نیاز کردهای و اکنون خداوند اراده کرده است تا حاجت تو را بدهد، خداوند فرشتهای را مأمور میکند تا تو را یاری کند و حاجت تو برآورده شود، آن فرشته قبل از آغاز مأموریّت خود نزد ما میآید.
خلاصه آن که هر فرشتهای که از آسمان نازل میشود تا کاری را انجام دهد اوّل نزد ما میآید و مأموریّت خود را به ما اطّلاع میدهد.7
حالا تو بنشین فکر کن، در این دنیای به این بزرگی، مأموریّتهایی که فرشتگان انجام میدهند چقدر زیاد است، آیا کسی میتواند آنها را بشمارد؟ اصلاً آیا کسی از آنها خبر دارد؟
فرشتگان در واقع کارگزاران خدا در این دنیا هستند، هر جا بارانی میبارد، فرشتگان رحمت همراه آن باران هستند، هر جا نسیم بهاری میوزد، هر کجا خیر و برکتی را میبینی.
هر قطره بارانی که میبارد، فرشتهای همراه اوست، آن فرشتگان همه باید مأموریّت خود را بر ما عرضه کنند.
شب قدر هم که فرا میرسد، فرشتگان نزد ما میآیند، آنچه قرار است در طول یک سال برای بندگان خدا تقدیر شود، باید به دست ما تأیید شود.8
وقتی خدا میخواهد سخنی یا پیامی را برای بندگان خود بگوید، آن را به ما میگوید، ما محل نزول پیام و سخن خدا هستیم، البتّه تو خود میدانی که گاه خدا با پیامبر خود سخن میگوید، آن سخن، همان قرآن است، قرآنی که کتاب آسمانی است.
ما که پیامبر نیستیم، محمّد(ص) آخرین پیامبر خدا بود و بعد از آن دیگر هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد، آری! سخن خدا با ما، به معنای نزول قرآن یا دین جدید نیست.
گاهی خدا با بعضی از بندگان خود (که پیامبر هم نیستند) سخن میگوید، آیا حکایت مادر موسی راشنیدهای؟
خدا در قرآن میگوید:
(وَأَوْحَیْنَآ إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ...).
ما به مادر موسی وحی کردیم که موسی را در صندوقی قرار بده و او را در دریا بیانداز.9
آیا مادر موسی، پیامبر بود؟ نه، او بنده خوب خدا بود، وقتی خدا با مادر موسی، سخن میگوید، دیگر از این سخن تعجّب نکن که خدا با ما هم سخن میگوید.
آری! گاهی خدا بدون هیچ واسطهای با خود ما سخن میگوید و قلب ما پیام و سخن خدا را دریافت میکند.10
آیا دوست داری برایت یک خاطرهای را نقل کنم؟
روز جنگ خیبر بود، سال هفتم هجری. پیامبر به جنگ یهودیان خیبر رفته بود، یکی از روزها پیامبر سراغ علی(ع) را گرفت، آن روز علی(ع) بیمار بود و چشم او به سختی درد میکرد.11
آن روز پیامبر دست خود را به چشم او کشید و دعا خواند وعلی(ع) شفا گرفت.12
بعد از آن، پیامبر پرچم لشکر اسلام را به دست علی(ع) داد و برای پیروزی او دعا نمود و به او فرمود: «علی جان! وقتی که قلعه خیبر را فتح نمودی، لحظهای صبر و درنگ کن که خدا دستور داده است تا این خواسته را از تو بنمایم».
علی(ع) به سوی میدان حرکت کرد، مرحب به جنگ او آمد، همان که پهلوان عرب بود و شجاعتش زبانزد همه بود. بین علی و مرحب جنگ آغاز شد و بعد از لحظاتی این مرحب بود که بر روی خاک افتاده بود.13
علی به سوی درب قلعه رفت و با قدرتی عجیب آن را از جا کند.14
در این هنگام علی به یاد سخن پیامبر افتاد، او در جای خود ایستاد، این ایستادن به طول کشید. هیچ کس نمیداند چه اتّفاقی افتاده است. چرا علی در میان میدان ایستاده است؟
یکی از مسلمانان نزد پیامبر رفت و از او چنین میگوید: «علی را دیدم که در میانه میدان، ایستاده بود»، پیامبر در پاسخ میگوید: «در آن لحظه، خدا با علی سخن میگفت».
آری! روز جنگ خیبر خدا با علی(ع) سخن گفت همانطور که در جنگ حُنَین و تَبُوک هم با او سخن گفت.15
* * *
بدان که ما معدن مهربانی خدا هستیم، اگر به دنبال رحمت و مهربانی خدا هستی، به درِ خانه ما بیا که خداوند خانه ما را جایگاه رحمت خود قرار داده است.
نمیدانم این مطلب را شنیدهای یا نه، وقتی خدا رحمت و مهربانی خود را آفرید، آن را به 100 قسمت تقسیم نمود، 99 قسمت آن را به ما داد، و یک قسمت باقیمانده را میان همه آفریدههای خود تقسیم نمود.16
آری! خدا آن همه رحمت خویش را به ما داده است برای همین است که ما معدن رحمت خدا هستیم.
ما اساس و اصل مهربانی خدا هستیم، تو در هر کجای دنیا که مهربانی و عطوفت میبینی باید بدانی که خدا و ما واسطه جاری شدن آن مهربانی هستیم.
وقتی خدا میخواهد بر بندگان خود مهربانی کند، خیر و برکتی را بر آنان نازل نماید، آن رحمت را ابتدا نزد ما نازل میکند، زیرا که خداوند ما را واسطه میان خود و بندگان خود قرار داده است، هیچ کس نمیتواند رحمت خدا را به طور مستقیم دریافت دارد، مگر اینکه لیاقت و شایستگی خاصّی داشته باشد که خدا این شایستگی را فقط و فقط به ما داده است، ما واسطه فیض و رحمت خدا هستیم، پس ما اصل هر رحمتی هستیم که بر بندگان خدا نازل میشود.
ما مهربانی در حق دیگران را به بالاترین حد خود رساندهایم، ما شیعیان خود را بسیار دوست داریم، هیچ کس نمیتواند تصوّر کند که ما چقدر نسبت به شیعیان و دوستان خود مهربان هستیم، فردای قیامت که فرا برسد، آن روز همه خواهند دید که مهربانی ما چگونه خواهد بود، وقتی که همه مردم از یکدیگر فرار کنند و هیچ کس پناهی نداشته باشد، ما پناه شیعیان خود خواهیم بود و آنان را شفاعت خواهیم نمود.
ما اقیانوس مهربانی و عطوفت هستیم، ما حتّی با دشمنان خود نیز مهربانی میکنیم، آیا حکایت زیر را شنیدهای؟
سحرگاه روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم بود و علی(ع) به نماز ایستاده بود، وقتی او به سجده رفت، ابنملجم به سوی او حمله نمود و با شمشیر فرق او را شکافت. محراب مسجد کوفه با خون سر علی(ع) رنگین شد.
علی(ع) را به خانه بردند و برای او طبیب آوردند، طبیب بعد از دیدن زخم سر علی(ع) دستور داد تا شیر به او بدهند. علی از هوش رفته بود، همه فرزندان او، گرد بستر او نشسته بودند، اشک از چشمان آنها جاری بود، بعد از مدّتی، علی(ع) به هوش آمد، برای او ظرف شیری آوردند، امّا او از خوردن آن صرفنظر کرد. حسن(ع) رو به پدر کرد و گفت: «پدر جان! شیر برای شما خوب است. آن را میل کنید».
علی(ع) در پاسخ گفت: «پسرم! من چگونه شیر بخورم در حالی که ابنملجم شیر نخورده است؟ او اسیر ماست، باید هر چه ما میخوریم به او هم بدهیم تا میل کند، نکند او تشنه باشد، نکند او گرسنه باشد».
حسن(ع) دستور داد تا برای ابنملجم شیر ببرند. ابنملجم ظرف شیر را گرفت و آن را نوشید.17
* * *
ما خزانهداران علم خدا هستیم، خدا ما را با دانشی که به ما داده است، بزرگ و عزیز نمود، فقط ما هستیم که به همه چیز در آسمانها و زمین آگاهی داریم و از همه چیز باخبر هستیم.
آن روز که خدا از پیامبران بزرگ خود، عهد و پیمان میگرفت ما را به عنوان خزانهداران علم خود به آنها معرّفی نمود.
ما دریای حلم و بردباری هستیم، بر دیگران خشم نمیگیریم و هرگز بردباری را فراموش نمیکنیم. حتما شنیدهای که مردی از دمشق به مدینه آمد، دستگاه تبلیغات معاویه کاری کرده بود که آن مرد بغض و کینه حسن(ع) به دل گرفته بود، وقتی او با حسن(ع) روبرو شد، شروع به دشنام دادن نمود، حرفهای بسیار زشتی زد، حسن(ع) که سخنان آن مرد را میشنید، صبر کرد تا دشنامهای او خاتمه یابد، سپس حسن(ع) به او سلام کرد، و به چهرهاش لبخند زد و گفت: ای مردِ عرب! فکر میکنم که در شهر ما غریب هستی، گویا تشنه و گرسنه هستی و جا و مکانی نداری، شاید هم پول تو تمام شده است. آیا مهمان ما میشوی که خانه ما، خانه خودت است، آنجا غذایی گوارا خواهی یافت، ما مهمانان خود را گرامی میداریم...
مرد عرب باور نمیکرد که چنین چیزی را بشنود، او هر چه فحش و ناسزا بلد بود، به حسن(ع) گفته بود و اکنون میدید که حسن(ع) او را به مهمانی خود دعوت میکند.
همه دیدند که او بیاختیار اشک از چشمانش جاری شده است و چنین میگوید: آقای من! مرا ببخش که من گمراه بودم و نادان. بعد از آن بود که او از یاران واقعی حسن(ع) شد.18
* * *
جود و بخشش را به نهایت رسانیدهایم، ما کریم هستیم و همه کرم و جود ما را به چشم دیدهاند و با آن آشنا هستند.
ما رهبر و پیشوای مردم هستیم و خداوند از آنها خواسته است که از ما پیروی کنند تا به شاهراه هدایت رهنمون شوند.
وقتی تو به این دنیا نگاه میکنی، نعمتهای زیادی را میبینی، بدان که اختیار همه این نعمتها به دست ما میباشد، این ما هستیم که به اذن خدا، نعمتها و برکتها را به مردم عنایت میکنیم. ما صاحب همه نعمتها میباشیم.
ما ریشه و اساس همه خوبیها هستیم، هر چه خوبی و زیبایی میبینید، از ما سرچشمه گرفته است، خوبیِ همه خوبان، از وجود ما میباشد، ما اساس زیباییها و خوبیهایی هستیم که تو در بندگان خوب خدا میبینی.
و نکته مهمتر این که ما سرور و آقای همه بندگان خوب خدا هستیم که خدا به ما این مقام را عنایت کرده است، این ما هستیم که مردم را به سوی سعادت راهنمایی میکنیم و سرپرستی امور آنها را به عهده داریم.
ما همچون ستونهای محکمی هستیم که مانع فروپاشی جهان میشویم، اگر ما نباشیم، زمین و زمان برهم میریزد، آری! اگر برای لحظهای، زمین از حجت خدا خالی بماند، این نظام هستی به هم میریزد.
ما دروازههای ایمان هستیم، اگر میخواهی به سوی ایمان واقعی رو کنی باید به سوی ما رو کنی و به ما توجّه نمایی، حقیقت ایمان را باید از ما فرا بگیری، برای رسیدن به سعادت، باید راه را بپیمایی.
اگر کسی برای رسیدن به خدا از راهی غیر از راه ما برود، به هدف خویش نخواهد رسید.
آیا میخواهی حکایت موسی(ع) را برایت نقل کنم تا بهتر بتوانی به مطلب پیببری؟
روزی از روزها، موسی(ع) از مکانی عبور میکرد، نگاهش به مردی افتاد که دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده بود و دعا میکرد، موسی از کنار او عبور کرد و بعد از مدّتی، باز حضرت موسی از آنجا عبور کرد، دید که آن مرد هنوز دعا میکند و دست هایش رو به آسمان است و اشک در چشمان خود دارد، گویا هنوز حاجت او روا نشده است. در این هنگام خدا به موسی(ع) چنین سخن گفت: ای موسی! او هرچقدر مرا بخواند و دعا کند، من دعایش را مستجاب نمیکنم، اگر او میخواهد من صدایش را بشنوم و حاجتش را روا کنم باید به دستور من عمل کند، من دستور دادهام تا بندگان من از راهی که گفتهام مرا بخوانند. این مرد هم باید از راه ایمان به سوی من بیاید، نه اینکه راه دیگری را بپیماید و از راه ایمان روی برگرداند.19
این سخن خدا بود که خیلی چیزها را برای مردم روشن میکند، خدا دوست دارد که بندگانش از راه ایمان به سوی او بیایند.
خلاصه آن که اگر دوست داری خدا صدایت را بشنود و حاجت تو را بدهد به سوی ما رو کن که ما راه ایمان هستیم، اگر از این راه به سوی خدا بروی، خدا صدایت را میشنود و تو را قبول میکند، امّا اگر راهی غیر از راه ما بپیمایی، بدان که خدا به تو نگاهی نخواهد نمود.
بدان که خدا ما را امین خود قرار داده است، ما امین خدا در آسمانها و زمین هستیم، ما امین علم و دانش خدا هستیم، ما امین رازها و اسراری هستیم که هیچ کس غیر ما آن را نمیداند.
ما یادگار پیامبران خدا هستیم و خدا ما را از میان همه بندگان خوب خودش، انتخاب نموده است و ما را بر همه برتری داده است. ما از نسل آخرین پیامبر خدا، محمّد(ص) هستیم.20
ما همان رهبرانی هستیم که شما را به سوی هدایت راهنمایی میکنیم، ما نورهایی هستیم که تاریکیها را روشن میکنیم و مردم را از گمراهی نجات میدهیم. ما همچون علامتی هستیم که راه را از بیراه به مردم نشان میدهیم. ما صاحبان عقل و آگاهی کامل هستیم.
در موقع سختیها و بلاها، این ما هستیم که پناه مردم میباشیم، ما هستیم که مایه آرامش و آسایش همه بندگان خدا هستیم، فراموش نکن که حتّی فرشتگان هم به ما پناه میآورند.
روز قیامت که سختترین روز برای همه میباشد، هیچ پناهگاهی به غیر از ما یافت نمیکنی.
ما وارث همه پیامبران هستیم، هر آنچه خدا به پیامبران عنایت کرده است، همه آنها نزد ماست، عصای حضرت موسی(ع)، پیراهن ابراهیم(ع)، انگشتر سلیمان(ع) و... همه در پیش ماست. همه دانش و علمی که نزد آنها بوده است، نزد ما هم هست، همه زیباییها و خوبیهایی که آنان داشتهاند، میتوانی آن را نزد ما بیابی.
* * *
خوب است در اینجا برایت از عصای موسی(ع) بگویم، وقتی که حکومت ما فرا برسد و ایام ظهور فرا برسد، آن روز تو میتوانی عصای موسی(ع) را نزد مهدی(ع) بیابی.
آن روز، مهدی(ع) به یارانش دستور میدهد تا از مکّه به سوی مدینه حرکت کنند، در میانه راه لشکر او تشنه میشوند، او عصای موسی را در دست دارد، حتما در قرآن خواندهای که خدا به موسی میگوید که عصای خود را بر سنگ بزن و از دل سنگ آب گوارا جاری میشود. آن روز هم عصای موسی در دست مهدی(ع) است، او عصای خود را به سنگی بزرگ میزند و آب گوارا جاری میشود، آبی که از آن سنگ میجوشد هم تشنگی را برطرف میکند و هم نیاز انسان را به غذا!21
میدانم دوست داری از پیراهن ابراهیم(ع) هم برایت بگویم.
هنگامی که نمرود میخواست ابراهیم(ع) را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند. او همراه خود لباسی از بهشت آورد. به خاطرِ همین لباس، ابراهیم(ع) در آتش نسوخت.22
این لباس نسل به نسل گشت، روزی هم از آن یوسف گشت و برای همین به آن پیراهن یوسف هم میگویند، این پیراهن به پیامبر اسلام به ارث رسید و اکنون نزد ما میباشد.23
روزی هم که مهدی(ع) ظهور کند، آن پیراهن را به تن خواهد نمود، آری!خدا با همان پیراهنی که ابراهیم(ع) را یاری کرد، مهدی(ع) را هم یاری خواهد نمود.24
* * *
خداوند صفات زیادی دارد، او مهربان است، دارای علم زیادی است، قدرت دارد و...، همه این صفات زیبای خدا را میتوانی در ما بیابی، ما محل ظهور این صفات خدایی در این دنیا هستیم، قدرت خدا بیاندازه است، علم او هم همین طور بیاندازه است، همه صفات و خوبیهای خدا حد و اندازه ندارد، امّا تو میتوانی آن مقدار از صفات خدا را (که میشود در این دنیا جلوه کند)، در وجود ما بیابی، ما محل ظهور صفات خدا هستیم، ما از خودمان هیچ نداریم، هر چه داریم، خدا به ما داده است، ما همچون آیینهای هستیم که تو میتوانی صفات و زیباییهای خدا را در وجود ما بیابی. هیچ موجودی به اندازه ما این همه زیبایی را در خود جای نداده است، برای همین اگر تو به دنبال علم خدا هستی، به علم ما نگاه کن، اگر میخواهی قدرت خدا را ببینی، قدرت ما را نگاه کن.
ما «حجّت خدا» هستیم، خوب است در اینجا معنای این کلمه را بیشتر توضیح داده شود:
حتما برای تو پیش آمده است که تلاش کردهای برای شخصی که سخن تو را قبول ندارد، دلیلی بیاوری، آن دلیل تو، همان حجت توست. وقتی تو برای ثابت کردن سخن خود، دلیل میآوری، در زبان عربی، به این دلیل تو، «حجت» میگویند.
وقتی روز قیامت بر پا شود، خدا به مردم میگوید: ای مردم! من خاندان پیامبر را به عنوان رهبران شما انتخاب نمودم، چرا از آنان پیروی نکردید؟ چرا بیراهه رفتید؟ چرا به سخنان آنان گوش فرا ندادید؟ چرا برای خودتان خلیفه تعیین کردید و دین مرا تباه ساختید؟
به همین جهت است که ما را «حجت خدا» میگویند، یعنی ما دلیل و برهان خدا هستیم، خدا راه سعادت را برای مردم روشن نمود، به آنان دستور داد تا ولایت ما را قبول کنند و از ما پیروی کنند، هر کس از ما اطاعت کرده باشد، اهل بهشت خواهد بود و هر کس با ما دشمنی کرده باشد، خشم خدا را برای خود خریده است.25
هر کس میخواهد از خدای خود شناختی پیدا کند، باید به سوی ما رو کند و راه ما را بپیماید. اگر در مسیر معرفت خدا گام برداری، امّا با ما بیگانه باشی، بدان که آن مسیر تو را به سمت کمال نخواهد برد، معرفت و شناخت حقیقی خدا را فقط و فقط میتوانی نزد ما بیابی.
هر کس که خواهان معرفت خداست باید نزد ما بیاید و از ما درس معرفت بیاموزد، برایت گفتم که حتّی فرشتگان هم درس معرفت و خداشناسی را از ما آموختند.
اگر در جستجوی برکت هستید، آن را نزد ما مییابی که خدا ما را جایگاه برکت خود قرار داده است، حتما میدانی که برکت چیست؟ برکت همان خوبی و خیری است که ماندگار و باقی است. بعضی از نعمتهای خدا هستند که دوام ندارند و اثر آن هم باقی نمیماند، اینها نعمت هستند، امّا برکت ندارند، تو باید به دنبال خوبیها و نعمت هایی باشی که دوام دارند و اثر آن باقی میماند.
وقتی به سوی ما رو میکنی، برکت خدا را مییابی، به هر کس برکتی رسیده است، از وجود ما بوده است، هر کس که بهرهای از برکت برده است، باید بداند که اصل آن برکت از ما بوده است.
خلاصه آن که اگر در جستجوی برکت هستی، به سوی ما بیا که خدا همه برکتها را نزد ما قرار داده است.
اگر در جستجوی حکمت خدایی هستی، بدان که حکمت خدایی نزد ماست، هر کس که میخواهد به حکمت خدایی برسد، باید نزد ما بیاید و از دانش ما بهره ببرد، خدا ما را معدن حکمت خود قرار داده است.
* * *
ما حافظان رازهای خدا هستیم، قلبهای ما جایگاه اسرار خداست، در سرتاسر جهان هستی، جایگاهی برای اسرار خدا به جز قلبهای ما یافت نمیشود، خداوند اسرار خود را در قلبهای ما قرار داده است و ما حافظ و نگهدار آن اسرار هستیم.
به خدا قسم، نزد ما اسراری است که هیچ فرشته و هیچ پیامبری طاقت و توان تحمّل آن را ندارد. آری! ما حافظان رازهای خداوند هستیم، خدا ما را به اسراری آگاه ساخته است که هیچ کس غیر از ما از آن اطّلاع ندارد، زیرا کسی غیر از ما تاب تحمّل این اسرار را ندارد.
اکنون میخواهم برایت خاطرهای را از میثم تمّار بگویم، حتما نام او را شنیدهای. همان کسی که از یاران باوفای حضرت علی(ع) بود و به جرم محبّت به آن حضرت بر سر دار رفت.
شبی از شبها میثم همراه حضرت علی(ع) بود، آنها از شهر کوفه بیرون رفتند، ساعتی گذشت و آنها از شهر دور شده بودند، در این هنگام، علی(ع) به میثم گفت همین جا بایست، سپس با چوبی که در دست داشت دور میثم را یک خطی کشید، آنگاه علی(ع) به میثم گفت: تو در همین جا بمان و از این دایرهای که دورت کشیدهام، عبور مکن، من بعد از مدّتی به سوی تو باز خواهم گشت.
میثم نگاه کرد، دید که علی(ع) در دل تاریکی فرو رفت، لحظاتی گذشت، میثم نگران شد، نکند خطری مولای مرا تهدید کند؟ او با خود چنین فکر میکرد:
چرا در این تاریکی شب، مولای خود را تنها گذاشتهام؟ نکند دشمنان به مولای من حمله کنند و او را به شهادت برسانند؟ اگر اتّفاقی برای آقای من روی بدهد، من چه عذری نزد خدا خواهم داشت؟ باید هر طور شده است به دنبال مولای خود بروم، باید او را یاری کنم، باید بروم.
سرانجام میثم از محدودهای که علی(ع) برای او قرار داده بود، خارج شد، او در تاریکی جلو رفت، در جستجوی مولای خود سراسیمه میرفت، تا این که در زیر نور ضعیف ماه، کنار چاهی مولای خود را یافت که او سر به چاه نموده و با چاه سخن میگفت. حضرت علی(ع) متوجّه شد کسی به آن اطراف آمده است، سر خود را از چاه بیرون آورد و گفت:
ــ کیستی؟
ــ من هستم. میثم.
ــ ای میثم! مگر به تو نگفتم که به دنبالم نیایی!
ــ مولای من! ترسیدم که دشمنان به شما حمله کنند، دلم آرام نگرفت، دست خودم نبود، چه کنم؟
ــ میثم! آیا از سخنان من چیزی شنیدی؟
ــ نه، آقای من!
ــ در سینه من حرفها و اسراری است که گاه سینهام را تنگ میکند، برای همین من آن اسرار را برای چاه میگویم...26
آری! میثم آن شب فهمید که مولای او اسراری در سینه دارد که هیچ کس شایستگی شنیدن آن را ندارد.
* * *
ما به همه علوم و حقایق قرآن آگاهی داریم، ما برترین و بهترین مفسّران قرآن هستیم، ما جانشینان پیامبر میباشیم و از نسل او هستیم. ما فرزندان پیامبر هستیم. (مقصود امام حسن(ع) تا حضرت مهدی(ع) میباشد، امّا حضرت علی(ع)، پسر عمو و داماد پیامبر است).
بعضیها میگویند که پیامبر هیچ نسلی از طرف پسران خود نداشته است، همه پسران پیامبر در کودکی از دنیا رفتهاند، هیچ کس نباید خود را فرزندِ پیامبر معرّفی کند، فاطمه(س) دختر پیامبر است، امّا چون فرزندان فاطمه(س)، نسلشان از طرف مادر به پیامبر میرسد، برای همین فرزندان فاطمه(س)، نباید خود را فرزندان پیامبر بنامند.
این سخن کسانی است که میخواهند خوبیها و فضائل ما را انکار کنند. امّا به حکم قرآن، ما فرزندان پیامبر هستیم.
حتما دوست داری بدانی که از کدام آیه قرآن این نکته استفاده میشود، خوب است به تاریخ مراجعه کنی و حکایت ابنیَعمُر را بخوانی.
* * *
روز عید قربان است، همه مردم برای خواندن نماز عید جمع شدهاند، همه منتظر هستند تا حاکم عراق بیاید و آنها نماز را پشت سر او بخوانند، بعد از لحظاتی همه از جا بلند میشوند، حجّاج میآید و نماز را آغاز میکند، آری! او امروز حاکم عراق است.
بعد از نماز دوستان او گرد او جمع میشوند، او در حالی که لبخند میزند میگوید: امروز روز عید قربان است، باید امروز مردی از اهل عراق را قربانی کنم و خون او را بر روی زمین بریزم!
حجاج، حاکم خونریزی است که با شیعیان دشمنی دارد، او خون شیعیان زیادی را ریخته است، هیچ کس نمیداند امروز قرعه به نام چه کسی افتاده است.
سکوت همه جا را فرا میگیرد، حجاج دستور میدهد تا ابنیَعمُر را بیاورند. آنجا را نگاه کن، آن پیرمرد را که با دستهای بسته میآورند، همان ابنیَعمُر است که حجاج میخواهد خون او را در این روز عید بریزد.
خدایا! مگر گناه او چیست؟ چرا حجاج میخواهد او را به قتل برساند؟
حجاج دستور میدهد تا جلاد مخصوص او بیاید، همه چیز آماده میشود. اکنون حجاج رو به ابنیَعمُر میکند و میگوید:
ــ تو همان کسی هستی که میگویی رهبر مردم عراق هستی؟
ــ من دانشمندی از دانشمندان این کشور هستم.
ــ شنیدهام که تو حسن و حسین را به عنوان فرزندان پیامبر معرّفی کردهای.
ــ آری! من آنها را فرزندان پیامبر میدانم و این عقیدهای است که قرآن آن را تأیید میکند.
ــ چه حرفهایی میزنی؟ کدام آیه قرآن به این معنی دلالت دارد؟
ــ به من مهلت بده تا برایت بگویم.
ــ اگر جواب درستی بدهی به تو ده هزار سکّه نقره جایزه خواهم داد، امّا اگر نتوانی جواب بدهی، امروز خون تو را خواهم ریخت.
ــ ای حجاج! بگو بدانم آیا این آیه قرآن را خواندی: (وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ...).27
ــ آری.
ــ بگو بدانم منظور از این آیه چیست؟
ــ خدا در این آیه میگوید که داوود و سلیمان از فرزندان ابراهیم هستند.
ــ ای حجاج! آیا میشود آیه بعد آن را برایم بخوانی؟
ــ (وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی...).
ــ معنای این جمله که خواندی چه میشود؟
ــ معلوم است. خدا میگوید که زکریا و یحیی و عیسی از فرزندان ابراهیم هستند.
ــ ای حجاج! بگو بدانم، پدر عیسی که بود؟
ــ چه حرفها میزنی. معلوم است، خداوند عیسی را از مریم و بدون پدر آفرید.
ــ خوب. اگر عیسی پدر ندارد، پس از طرف مادرش به ابراهیم میرسد، یعنی مادر او مریم، با چند واسطه به حضرت ابراهیم میرسد، پس معلوم میشود قرآن، عیسی را که فرزند دخترِ ابراهیم است، فرزند ابراهیم میداند، البتّه مریم، با چندین واسطه، دختر ابراهیم میشود. اکنون میخواهم بپرسم، چطور میشود که عیسی، فرزند ابراهیم است، امّا حسن و حسین، فرزندان پیامبر نباشند؟ آیا فاصله مریم به ابراهیم بیشتر است یا فاصله فاطمه به پیامبر؟ مریم با چندین واسطه به ابراهیم میرسد و خدا فرزند مریم را فرزند ابراهیم معرّفی میکند، امّا فاطمه، دختر پیامبر است و بین او و پیامبر هیچ واسطهای نیست، آیا باز هم میگویی که حسن و حسین فرزندان پیامبر نیستند؟
حجاج دیگر هیچ نمیتواند بگوید، او در مقابل همه اطرافیان خود سرافکنده شده است، او نمیتواند هیچ جوابی به ابنیَعمُر بدهد، چاره نیست، حجاج دستور میدهد تا ابنیَعمُر را آزاد کنند و ده هزار سکّه نقره بیاورند و به او بدهند تا زود از جلو چشم او دور شود.
وقتی ابنیَعمُر میرود، حجاج دستور میدهد تا شتری را قربانی کنند، و سپس به اطرافیان خود میگوید تا سفره را پهن کنند تا مهمانان غذا بخورند، ولی هیچ کس دیگر او را خندان نمیبیند، او از جواب دندانشکن ابنیَعمُر خشمناک است.28
ما کسانی هستیم که مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم و همه را به سوی خدا میخوانیم، ما پرچمدار توحید و خداپرستی هستیم و دوست داریم که همه بندگیِ خدای یگانه بنمایند و هرگز به شرک و کفر آلوده نشوند.
ما راه خشنودی خدا را به شما نشان میدهیم، اگر در راه ما باشید، بدانید که خدا از شما راضی و خشنود خواهد بود، هیچچیز مانند این نیست که خدا از انسان راضی باشد و این ما هستیم که میدانیم که خشنودی خدا در چیست، ما آمدهایم تا شما را یاری کنیم و این راه را به شما نشان بدهیم.
ما در راه اجرای فرمان خدا ثابتقدم هستیم و در انجام دستوراتی که خدا به ما داده است لحظهای تردید نمیکنیم، او به ما دستور داده است که در بلاها صبر کنیم، در همه حال برای حفظ دین او تلاش کنیم، ما هم همه تلاش میکنیم تا دین خدا زنده بماند.
ما به خدای خویش محبّت کامل داریم، قلب ما آکنده از محبّت خداست و در همه جهان هستی، هیچ کس خدا را به اندازه ما دوست ندارد، زیرا معرفت و شناخت ما به خدا از همه بیشتر است و این معرفت کامل است که باعث میشود ما خدای خویش را دوست بداریم و سرآمد محبّت خدا گردیم.
آری! آن کس که شیرینی محبّت خدا را چشیده باشد، هرگز به سوی غیر او نمیرود و کسی که با خدا انس گرفت، دیگر غیر خدا را نمیجوید.
ما برای دیگران امر و نهی خدا را بیان میکنیم، به آنان میگوییم که خدا چه چیزی را دوست دارد و از چه کاری به خشم میآید.
ما بنده خدا هستیم و خدا ما را گرامی داشته است و ما جز سخن خدای خود چیزی نمیگوییم، هر چه او دستور بدهد، با تمام وجودمان آن را میپذیریم و هرگز مخالفت فرمان او نمیکنیم.
* * *
اکنون میخواهم برای تو خاطرهای نقل کنم تا تو بدانی که ما چگونه در مقابل دستورات خدا تسلیم هستیم:
آخرین روزهای زندگی پیامبر است و او در بستر بیماری است، حضرت علی(ع)کنار پیامبر نشسته است ، اشک در چشمان علی حلقه زده است، در این هنگام، جبرئیل نازل میشود ، او برای مأموریّت ویژهای آمده است : «ای محمّد ! دستور بده تا همه از نزد تو بروند و فقط علی(ع) بماند» .
پیامبر از همه میخواهد تا از اتاق خارج شوند، اکنون جبرئیل رو به پیامبر میکند و میگوید : «ای محمّد ! خدایت سلام میرساند و میگوید : این عهد نامه باید به دست وصیّ و جانشین تو برسد» .
جبرئیل نامه را به پیامبر میدهد و پیامبر آن را به حضرت علی(ع) میدهد و از او میخواهد تا آن را به دقّت بخواند .29
بعد از لحظاتی، پیامبر رو به حضرت علی(ع) میکند و میگوید :
ــ ای علی ، آیا از این عهد نامه که خدا برایت فرستاده آگاه شدی ؟ آیا به من قول میدهی که به آن عمل کنی .
ــ آری ، پدر و مادرم به فدای شما باد ، من قول میدهم به آن عمل کنم.
ــ علی جان ، در این عهد نامه آمده است که تو باید بر همه سختیها و بلاها صبر کنی ، علی جان! بعد از من ، مردم جمع میشوند حقّ تو را غصب میکنند و به ناموس تو بی حرمتی میکنند ، تو باید در مقابل همه اینها صبر کنی !
ــ چشم! من در مقابل همه این سختیها و بلاها صبر میکنم .30
چه کسی باور میکند که مسلمانان برای آتش زدن خانه حضرت علی(ع) جمع شوند و درِ خانه او را آتش بزنند و ریسمان بر گردن او بیاندازند و او را به سوی مسجد بکشانند و جلو چشم او ناموسش را با تازیانه بزنند ؟
اکنون علی(ع) به سجده رفته است و در سجده با خدای خویش سخن میگوید : «من قبول کردم و به آن راضی هستم» .31
علی(ع) در مقابل همه این بلاها صبر خواهد نمود، چون خدا او را به صبر فرمان داده است، آری در آن روزهای سخت، فقط صبر علی(ع)میتواند اسلام را حفظ کند. اگر صبر علی(ع) نباشد دشمنان اسلام ، اصل و اساس اسلام را نابود خواهند کرد. علی(ع) تا دیروز در همه جنگها با شمشیر خود اسلام را زنده میکرد ، فردا باید با صبر خود اسلام را زنده نگه دارد .
* * *
ما رهبرانی هستیم که شما را به سوی خدا میخوانیم، ما آمادهایم تا شما را به خدا برسانیم، ما راه رسیدن به خدا هستیم، اگر در جستجوی هدایت هستید، از ما پیروی کنید.
خدا ما را به عنوان آقا و مولای بندگان خود انتخاب نموده است، ما دین خدا را از تحریفها و کجرویها حفظ میکنیم، ما از دوستان و شیعیان خود حمایت میکنیم، در موقع سختیها آنها را تنها نمیگذاریم، ما به یاری آنها میآییم.
اکنون این حکایت را بشنو تا بدانی که ما هرگز دوستان خود را رها نمیکنیم:
یک روز امام صادق(ع) به یکی از یاران خود رو کرد و گفت:
ــ آیا میدانی که شیعه ما در لحظه جان دادن، دو نفر را میبیند.
ــ مولای من! شیعه شما چه کسانی را میبیند؟
ــ شیعه ما، در لحظه آخر، پیامبر و علی(ع) را میبیند.
ــ آیا پیامبر و علی(ع) با مؤمن سخنی هم میگویند؟
ــ آری! پیامبر و علی(ع)، نزد مؤمن حاضر میشوند، رسول خدا میآید و کنار مؤمن مینشیند و علی(ع) در پایین پای مؤمن، مینشیند. آن وقت پیامبر به بالین مؤمن میآید، آن حضرت صورت خود را نزدیک صورت مؤمن برده و به او میگوید: ای دوست خدا ! تو را بشارت باد که من پیامبر هستم. آگاه باش که من برای تو بهتر از همه دنیا هستم !
ــ مولای من! آیا علی(ع) هم سخنی میگوید؟
ــ بعد از آن پیامبر از کنار مؤمن برمیخیزد و علی(ع) کنار مؤمن مینشیند و به او میگوید: ای دوست خدا، شاد باش و غم مخور! من علی هستم، همان کسی که تو همواره مرا دوست میداشتی ! من آمدهام تا تو را یاری کنم.32
آری! موقع جان دادن که سختترین لحظه هاست، ما به یاری دوستان خود میآییم و آنها را تنها نمیگذاریم.33
خداوند در قرآن از مسلمانان خواسته است تا اگر سؤلی دارند و به دنبال پاسخ آن میگردند، سؤل خود را از «اهل ذکر» بپرسند:
(فَسْـٔلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ).34
بدانید ما همان «اهل ذکر» هستیم که خدا در قرآن از ما اینگونه یاد کرده است.
شاید دوست داشته باشی، بدانی که چرا خداوند ما را «اهل ذکر» نامیده است؟ خوب است بدانی که یکی از نامهای پیامبر، «ذکر» است، تو میدانی که «ذکر» به معنای یاد کردن است، چون مأموریّت پیامبر در این دنیا این بود که یاد خدا را برای مردم زنده کند، خدا او را به این نام نامیده است، یکی از نامهای پیامبر، «ذکر» است، اکنون دیگر میدانی چرا به ما «اهل ذکر» میگویند، چون ما اهل و خاندان پیامبر هستیم، «اهل ذکر» یعنی «اهل پیامبر»، فقط ما هستیم که از نسل پیامبر هستیم و فرزندان آن حضرت حساب میشویم.
* * *
(یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنکُمْ).35
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا و پیامبر او اطاعت کنید، از کسانی که ولیّ امر شما هستند، پیروی کنید.
بدان که منظور از «ولیّ امر»، ما هستیم، ما صاحبان امر ولایت و رهبری این جامعه هستیم، ما صاحبان مقام ولایت هستیم. خدا ما را رهبر و پیشوای این مردم قرار داده است و اطاعت از ما را بر همه واجب نموده است.
ما را بهتر بشناس، ما «بقیة اللّه» هستیم. میدانم دوست داری در مورد این کلمه بیشتر بدانی. حتما در قرآن این آیه را خواندهای:
(بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ).
اگر شما اهل ایمان هستید بقیّةُ اللّه برایتان بهتر است.36
خدا پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. آنها برای سعادت بشر زحمات زیادی کشیدند، عده زیادی از آنان در این راه شهید شدند. خداوند آخرین پیامبر خود را هم فرستاد تا دین اسلام را که کاملترین دین است برای مردم بیان کند. اکنون که پیامبران، همه از این دنیا رفتهاند و مهمان خدا شدهاند، این ما هستیم که تنها یادگار آنها هستیم، آری! ما بازمانده خدا و ذخیره او در روی زمین هستیم، حتما دیدهای بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیّه کرده و آن را در جایی مطمئن قرار میدهند. آن وسایل، ذخیرههای آنها هستند. خدا هم برای خود ذخیرهای دارد. اکنون تو دیگر معنای «بقیة اللّه» را میدانی، ما ذخیرههای خدا در روی زمین هستیم، ما یادگار همه پیامبران هستیم.
سرانجام روزی فرا میرسد که مهدی(ع) ظهور میکند و او حکومت عدل الهی را در همه جهان برپا خواهد نمود. او ذخیره خداست، زمانی که ظهور او فرا برسد، او به کنار کعبه میآید، آن روز فرشتگان دسته دسته برای یاری او خواهند آمد.37
جبرئیل با کمال ادب نزد او خواهد رفت و چنین خواهد گفت: «آقای من! وقت ظهور تو فرا رسیده است».38
مهدی(ع) به کنار درِ کعبه رفته و به خانه توحید تکیه خواهد زد و این آیه را خواهند خواند:
(بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ).
اگر شما اهل ایمان هستید بقیّةُ اللّه برایتان بهتر است.39
آن روز صدای مهدی(ع) در همه دنیا خواهد پیچید: «من بقیةُ اللّه و حجّت خدا هستم».40
* * *
ما برگزیدگان خدا هستیم، خدا ما را از میان همه بندگان خود انتخاب نموده است و ما را به همه آنها برتری داده است.
ما «حزب اللّه» هستیم، ما حزب خدا میباشیم و هر کس پیرو ما میباشد از حزب خداست.41
ما و شیعیان ما همواره پیروز هستیم، زیرا خداوند این وعده را داده است:
(فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَــلِبُونَ).42
این وعده خداست و تو میدانی که وعده خدا هرگز تخلف ندارد، درست است که به ظاهر، حسین(ع) در کربلا مظلومانه شهید شد و همه یارانش به شهادت رسیدند، امّا او پیروز آن میدان بود. وقتی که امام سجاد(ع) از سفر شام به مدینه بازگشت برای مردم مدینه سخنانی را بیان کرد، او رو به مردم کرد و چنین گفت: «من خدا را به خاطر سختیهای بزرگ و مصیبتهای دردناک و بلاهای سخت شکر و سپاس میگویم».43
همه مردم مدینه تعجّب کردند، آنها با خود گفتند: به راستی، امام سجاد چه میگوید؟ او با چشم خود شهادت پدر، برادران، عموها و... را دیده است، او به سفر اسارت رفته است، او آب دهان انداختن اهل شام به صورت خواهرانش را دیده است؛ امّا چگونه است که باز خدا را شکر میکند؟
اما تاریخ میداند که چرا امام سجاد در آن لحظه شکر خدا نمود، آن کاروان از شام برگشته بود و به اسلام زندگی دوباره داده بود. آن کاروان به کربلا رفت و خونهای زیادی در راه دین داد و به شام رفت و دین پیامبر را از مرگ حتمی نجات داد.
آیا نباید خدا را شکر کرد که اسلام نجات پیدا کرد؟ دینی که پیامبر برای آن، خونِ دل زیادی خورده بود بار دیگر زنده شد. خون حسین تا روز قیامت درخت اسلام را آبیاری میکند.
این همان پیروزی است که خدا وعده داده بود، امام حسین(ع) به هدف خود رسید. یزید به خاطر کینهای که از پیامبر و خاندان او داشت میخواست اسلام را ریشه کن کند، او به عنوان خلیفه مسلمانان، میخواست ضربات هولناکی را به اسلام بزند. این امام حسین(ع) بود که با قیام خود اسلام را نجات داد. آری! تا زمانی که صدای اذان از گلدستهها بلند است، امام حسین(ع)پیروز است.
آری! حزب خدا همیشه پیروز است.44
علم و دانش خدا نزد ماست، قلبهای ما جایگاه اسرار خدا میباشد، ما حجت خدا بر بندگانش هستیم،
تو در نماز بارها و بارها میگویی: اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِیمَ
بدان که ما همان صراط مستقیم خدا هستیم، ما همان راه خدا هستیم. اگر مردم به سوی ما بیایند و سخنان ما را بشنوند، به هدایت رهنمون خواهند شد و سعادت دنیا و آخرت را از آنِ خود خواهند نمود.
لازم است به این نکته اشاره کنم که در زبان عربی، واژه «طریق» و «صراط»، هر دو به معنای «راه» است. وقتی ما بخواهیم از راهی سخن بگوییم که اصلی و وسیع است، از واژه «صراط» استفاده میکنیم؛ امّا وقتی بخواهیم به مسیری اشاره کنیم که پیمودن آن با سختی همراه است واژه «طریق» را به کار میبریم.45
راهی را که ما شما را به سوی آن فرا میخوانیم، راهی وسیع و واضح است و در آن هیچ ابهام و مشکلی نیست، شما به راحتی میتوانید با پیمودن این راه به سعادت و رستگاری برسید.
ما نور خدا در آسمانها و زمین هستیم، ما مایه هدایت اهل آسمانها و زمین هستیم، ما فرشتگان و اهل زمین را به سوی زیباییها رهنمون میکنیم، اگر هدایت ما نباشد، هیچ کس نمیتواند به سعادت و رستگاری برسد.
وقتی که شبی تاریک، در بیابان راه را گم کنی، به دنبال نوری میگردی تا بتوانی نجات پیدا کنی، در آن تاریکی این نور است که میتواند تو را راهنمایی و هدایت کند، وقتی نوری را از دور دستها میبینی، به سوی آن میروی، زیرا میدانی در آنجا کسی هست که میتواند به تو کمک کند.
خداوند هم ما را مایه هدایت همه قرار داده است، همه نیاز به هدایت ما دارند.
* * *
ما رهبرانی هستیم که خدا ما را هدایت نموده است و ما را مأمور کرده است تا دیگران را هدایت کنیم، لطف خداوند همواره با ما بوده است و ما در سایه مهربانی او هستیم، خداوند، خود هدایتگر ماست و ما هم هدایتگر مردم هستیم.
ما از همه لغزشها و زشتیها و پلیدیها به دور هستیم، خدا به ما مقام عصمت را داده است، ما همه معصوم هستیم و هرگز فکر گناه هم به ذهن خود راه نمیدهیم.
نمیدانم تو از عصمت چقدر میدانی، بعضیها به اشتباه خیال میکنند که ما قدرت انجام گناه را نداریم و برای همین است که معصوم هستیم، یعنی آنها خیال میکنند معصوم کسی است که نمیتواند گناه بکند، این سخن اشتباه است، اگر ما نتوانیم گناه بکنیم و قدرت انجام گناه را نداشته باشیم، این که فضیلت نیست، فضیلت این است که کسی بتواند گناه بکند، امّا گناه نکند. ما قدرت داریم و میتوانیم گناه بکنیم، امّا هرگز و هرگز فکر گناه کردن هم به ذهن ما نمیرسد، خدا به لطف خود، مقام عصمت را به ما داده است.46
میدانم تصوّر این معنا برای شما سخت است، خوب است به کتب نویسندگان شیعه مراجعه کنید و ببینید که آنها چگونه این نکته را برای شما شرح دادهاند.
* * *
در اینجا شرح ماجرایی که برای یکی از نویسندگان پیش آمده بیان میشود:
یک روز یکی از جوانان نزد من آمد و گفت:
ــ حاج آقا! من یک سؤلی دارم که خیلی ذهنم را مشغول کرده است.
ــ آن سؤل چیست؟
ــ ما معتقد هستیم که اهلبیت(ع) معصوم هستند، آخر چگونه میشود اهلبیت(ع) هرگز فکر گناه هم نکنند، چگونه ممکن است انسان به این مقام برسد، اختیار دل انسان که دست خودش نیست، چه بسا دل انسان برای یک لحظه هوس یک گناه میکند. اهلبیت(ع) هر چقدر مقام بالایی داشته باشند، به هر حال انسان هستند و ممکن است به ذهن و قلب آنها فکر گناه بیاید.
ــ عزیزم! آیا من میتوانم یک سؤل از شما بپرسم؟ آیا ناراحت نمیشوید؟
ــ بفرمایید.
ــ شما چند سال دارید؟
ــ من بیست سال دارم.
ــ آیا در این مدّت، هرگز به ذهنتان رسیده است که وقتی به دستشویی میروید، مقداری از آنچه از شما دفع شده است را بخورید؟
ــ حاج آقا! این چه سؤلی است که شما میپرسید؟
ــ آنچه از شما دفع شده است در نظر شما آن قدر پست و متعفّن است که شما هرگز چنین فکری هم نمیکنید. بگویید بدانم آیا شما قدرت بر انجام چنین کاری دارید؟ آیا کسی این قدرت را از شما گرفته است؟
ــ نه. من قدرت بر این کار را دارم، امّا هرگز و هرگز چنین فکری تا به حال به ذهنم خطور نکرده است. من نمیدانم منظور شما از این حرفها چیست؟
ــ عزیزم! صبر کن، معلوم میشود، پس معلوم شد که تو نسبت به انجام آن کاری که گفتم، قدرت داری، امّا هرگز فکر انجام آن را هم نمیکنی، چه رسد که بخواهی آن کار را انجام دهی.
ــ بله. همین طور است.
ــ خوب. آیا خداوند میتواند شناخت و معرفتی به اهلبیت(ع) بدهد که زشتی گناه نزد آنها از همه چیز بیشتر باشد؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟
ــ آری.
ــ اهلبیت(ع) قدرت بر انجام گناه دارند، امّا گناه در نظر آنان از هر چیزی که تو تصوّر کنی، زشتتر است، برای همین است که آنان هرگز فکر گناه هم نمیکنند.
ــ حاج آقا! خدا به شما خیر بدهد، من با این مثال شما، خیلی چیزها را فهمیدم، راست گفتهاند که گاهی یک مثال بهتر از یک کتاب میتواند در فهمیدن یک مطلب به دیگران کمک کند.
ــ عصمت آنها فقط به معنای ترک گناه نیست، بلکه قلب آنها آن چنان از خدا پر شده است که اصلاً غیر خدا در آنجا، راه پیدا نمیکند، قلب آنها از علاقه به خدا، اطاعت خدا، بندگی خدا، انس با خدا و محبّت خدا پر شده است و دیگر جای خالی نیست برای فکر غیر خدایی، تا چه رسد به خطور نافرمانی خدا.
ــ حاج آقا! به راستی چرا خدا مقام عصمت را به اهلبیت(ع) داده است؟ علّت این کار چه بوده است؟
ــ میدانی که خداوند اطاعت از اهلبیت(ع) را بر همه واجب نموده است و به آنها ولایت داده است، همه مردم باید از فرمان آنها اطاعت کنند، خوب، مقام ولایت با مقام عصمت همراه شده است، یعنی خداوند اطاعت کسانی را بر ما واجب کرده است که هرگز دستوری خلاف رضایت خدا نمیدهند.
ــ یعنی کسی که عصمت ندارد نمیتواند ولایت داشته باشد؟
ــ دقّت کن، خدا اوّل به اهلبیت، مقام عصمت را داد، بعدا از مردم خواست تا از آنها اطاعت کنند، اگر آنها معصوم نبودند، خدا هرگز اطاعت آنها را بر ما واجب نمیکرد، اگر آنها معصوم نبودند، هرگز بر ما ولایت نداشتند، آخر چگونه ممکن است خدا به ما بگوید گوش به فرمان کسی باشید در حالی که ممکن است او اشتباه کند؟
ــ حاج آقا! پس درست به همین دلیل است که سخن اهل سنّت باطل است.
ــ کدام سخن؟
ــ آنها میگویند که ابوبکر و عمر و عثمان، «ولی امر» مسلمانان بودند و آنها بر مردم ولایت داشتند.
ــ کسی میتواند ولایت داشته باشد که معصوم باشد، این سخن حضرت علی(ع) است که فرمود: «خداوند دستور داد تا مردم از پیامبر اطاعت کنند زیرا پیامبر معصوم است و هرگز دستوری نمیدهد که خدا از آن ناراضی باشد، همچنین خدا دستور داده است تا مردم از ما اطاعت کنند، زیرا به ما مقام عصمت عنایت نمود».47
خداوند ما را بزرگ شمرده است و ما را بر همه برتری داده است، ما مقرّب درگاه خود قرار داده است، ما به خدا نزدیکتر از همه هستیم، ما حتّی از فرشتگان به خدا نزدیکتر هستیم.
ما بندگان پرهیزگار خداییم، هرگز معصیت و نافرمانی او را نمیکنیم، ما اهل تقوی هستیم و یک لحظه هم از یاد او غفلت نمیکنیم.
آیا این آیه را خواندهای؟
( یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ ).
ای اهل ایمان، پرهیزکاری کنید و با راستگویان همراه باشید.48
ما همان راستگویانی هستیم که خدا در قرآن دستور داده تا مردم همراه ما باشند.49
خداوند ما را از میان همه مخلوقات خود برگزید و ما را مقامی بس بزرگ داد.
ما همواره اطاعت خدا میکنیم و هرگز از فرمان او سرپیچی نمیکنیم، ما دستورات خدا را اجرا میکنیم و چیزی را انجام میدهیم که خدا اراده نموده است، ما از خود ارادهای نداریم، هر چه خدا برای ما بخواهد ما همان را انجام میدهیم، ما تسلیم فرمان خدای خویش هستیم.
ما کسانی هستیم که با لطف خدای خویش به سعادت و رستگاری رسیدیم، آری! وقتی ما اینگونه تسلیم فرمان خدا بودیم خدا هم ما را به رستگاری بزرگی رساند، هیچ کس نمیداند که خدا ما را به چه فوز و رستگاری رساند و خدا میدانست که ما شایستگی بالاترین و والاترین مقامها را داریم، حتما این آیه قرآن را خواندی:
(عَــلِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا) (إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی...).
خدا به غیب، علم و آگاهی دارد، او علم غیب میداند، و این علم غیب خویش را فقط به کسانی میآموزد که برگزیده او باشند.50
ما همان کسانی هستیم که خدا ما را برگزید و علم غیب را به ما یاد داد.
شاید بخواهی بدانی که این علم غیب چیست و کسی که آن را بداند چه کارهایی میتواند انجام بدهد. پس باید برای تو قصّه سلیمان(ع) و جانشین او را بگویم، قرآن در سوره «نمل» به این جریان اشاره دارد:
روزی سلیمان(ع) بر تخت خود نشسته بود، امّا از هدهد (پرندهای که آن را شانه به سر میگویند) خبری نبود، سلیمان(ع) سراغ او را گرفت، بعد از مدّتی هدهد آمد و به او خبر داد که در کشور «سبا» مردم همه خورشید را پرستش میکنند، ملکه آنجا نامش بلقیس است، او هم خورشید را میپرستد. هدهد به او خبر داد که آن ملکه، تختی باشکوه دارد که بر روی آن جلوس میکند.
اینجا بود که سلیمان(ع) تصمیم گرفت تا زمینه هدایت ملکه و مردم آن کشور را فراهم سازد، ابتدا نامهای به ملکه نوشت و او را به خداپرستی دعوت کرد.
در یکی از روزها، سلیمان(ع) به اطرافیان خود رو کرد و گفت: چه کسی میتواند تخت ملکه سبا را برایم حاضر کند؟
بین فلسطین (که سلیمان(ع) در آنجا حکومت میکرد) و بین کشور سبا (که در یمن واقع شده بود)، صدها کیلومتر فاصله است، اکنون سلیمان(ع) میخواهد کسی آن تخت ملکه سبا را برای او حاضر کند.
آصف بن برخیا به سلیمان(ع) گفت: من در کمتر از یک چشم بر هم زدن، آن تخت را برای تو حاضر میکنم.
و اینگونه بود که سلیمان(ع) نگاه کرد، دید که تخت ملکه در کمتر از یک لحظه در جلوی او قرار گرفته است.
همه از کاری که آصف بن برخیا کرد، تعجّب کردند، آخر او چگونه توانست این کار را بنماید. قرآن از راز قدرت آصف بن برخیا برای ما سخن میگوید، قرآن میگوید: «او قسمتی از علم کتاب را داشت»، علم کتاب همان علم غیبی است که خدا به بعضی از بندگان خوب خود میدهد.
اکنون میخواهم نکتهای را برایت بگویم، آصف بن برخیا فقط قسمتی از آن علم نزد او بود و قادر به انجام چنان کار بزرگی شد که همه را به تعجّب واداشت، خدا به او قسمتی از آن علم را عنایت کرده است، امّا خدا به ما همه آن علم را داده است، همه علم کتاب نزد ماست.51
خداوند در میان همه آفریدههایش ما را انتخاب نمود و ما را از اسرار خود آگاه ساخت.
خدا ما را برای قدرت خویش گزینش نمود، خدا قدرت خود را به ما داد، او کلید همه کارها، رمز همه رازها، توان انجام همه کارها به ما داده است.
قدرتی که خدا به ما داده است، بالاتر از تصوّر انسان است، این قدرت، قدرتی است خدایی.52
در جنگ خیبر پیامبر، علی(ع) را برای فتح قلعه خیبر فرستاد، علی(ع) به سوی درب قلعه میرود، این کار بسیار خطرناک بود، زیرا یهودیان از بالای برجها میتوانستند او را هدف قرار بدهند، علی(ع) خودش را به کنار درب قلعه رساند، بر روی آن، سوراخ کوچکی به اندازه دست انسان وجود داشت که از آن برای دیدن بیرون قلعه استفاده میشد. علی(ع) دست در این حلقه کرد با صدای «اللّه اکبر»، درب قلعه را از جا کند.53
همه تعجّب کردند، آن در را چهل نفر هم نمیتواستند از جای بلند کنند، پس چگونه علی(ع) توانست این کار را به تنهایی انجام دهد؟54
این معجزه خدایی بود، این کار کار خدایی بود، کار بشر نبود، گویا دست خدا در آستین علی(ع) جلوه کرده بود. علی(ع) درب قلعه را به گوشهای پرتاب کرد.55
* * *
خدا همه خوبیها را در ما قرار داده بود. خدا به این انتخاب خود راضی و خشنود است. خدا خودش ما را هدایت نمود و ما را با این هدایت، عزیز نمود، او اسم اعظم خود را به ما یاد داد، معجزات و کرامات بیشماری برای ما قرار داد، او ما را نور خودش در زمین و آسمان قرار داد، هر کس که در جستجوی روشنایی و هدایت خداست، باید از نور ما بهره بگیرد، آری! ما نور خدا هستیم.
خدا ما را با «روح القدس» یاری نمود، و تو چه میدانی که «روح القدس» چیست؟ او یکی از آفریدههای خداست که از همه فرشتگان (و حتّی از جبرئیل) مقامی بالاتر دارد.56
خدا ما را خلیفه و جانشین خود در زمین انتخاب نمود، ما «حجّت خدا» بر بندگانش هستیم، ما دین خدا را یاری میکنیم و حافظ اسرار خدا هستیم، ما خزانهدار علم خدا میباشیم، خدا حکمت خویش را نزد ما به امانت گذاشته است، قلب ما جایگاه نگهداری حکمت خداست.
ما مفسّر آیات قرآن هستیم، خدا ما را به عنوان مفسران قرآن انتخاب نمود، ما از رمز و راز آیات قرآن آگاهی کامل داریم، خدا از بندگان خود خواست برای فهم قرآن از تفسیر ما بهره ببرند، امّا افسوس که مردم به این دستور خدا گوش فرا ندادند.
آیا از ماجرای قرآن علی(ع) خبر داری؟ روز پنج شنبه ، اوّل ماه ربیع الأوّل سال یازدهم هجری بود، مردم مدینه برای خواندن نماز در مسجد جمع شده بودند، آنها ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب نموده و منتظر بودند تا او وارد مسجد شود و آنها پشت سر او نماز بخوانند.
همه نگاهها به سوی در مسجد خیره شد، این علی(ع) بود که وارد مسجد میشد ، همه مردم تعجّب کردند ، علی(ع) قسم خورده بود تا قرآن را ننویسد از خانه خود خارج نشود ، گویا آن روز علی(ع) کار نوشتن قرآن را تمام کرده بود، او قرآن را درون پارچهای پیچیده و به مسجد آورده بود.
علی(ع) با صدای بلند مردم را خطاب قرار داد و گفت: «ای مردم ، من در این مدّت مشغول نوشتن قرآن بودم ، نگاه کنید ، این قرآنی است که من نوشتهام ، من به تفسیر همه آیههای قرآن آگاه هستم چرا که از پیامبر در مورد همه آنها سؤل کردهام» .57
آری! اگر مردم به دنبال فهم قرآن بودند، باید از علی(ع) تفسیر قرآن را میآموختند، زیرا او از همان ابتدای نزول قرآن با پیامبر بود و هر گاه آیهای نازل میشد، تفسیر و تأویل آن را از پیامبر میپرسید.
بعد از لحظاتی، عُمَر از جا بلند شد و گفت: «ما نیاز به قرآن تو نداریم» .58
وقتی که عُمَر این سخن را گفت علی(ع) قرآن خود را به خانه خود برد، مگر پیامبر بارها نگفته بود: «من شهر علم هستم و علی(ع) دروازه آن است ، هر کس خواهان علم است آن را از علی(ع) بیاموزد »؟ پس چرا آن روز مردم با علی(ع) آنگونه برخورد کردند؟
* * *
خدا ما را ستونهای توحید قرار داد، اگر کسی ولایت ما را نداشته باشد، توحید او هم قبول نمیشود، آری! خداشناسی به واسطه ولایت ما قوّت گرفته و عزّت یافته است، اگر کسی خدای یگانه را عبادت کند ولی با ما بیگانه باشد، باید بداند که خدا این عبادت را از او قبول نمیکند، شرط قبولی همه اعمال، ولایت و محبّت ما اهلبیت(ع) است.
فکر میکنم برای روشن شدن این سخن، این حکایت را برایت بگویم:
مردم نیشابور منتظر آمدن امام رضا(ع) بودند. نیشابور، شهری است که مهد علم و دانش بود، علمای بزرگی در آنجا زندگی میکردند، همه آنها اهل حدیث بودند، آنها هم خبردار شده بودند که امام رضا(ع) به نیشابور میآید. همه آنها به استقبال آن حضرت آمدند، آنها دوست داشتند که از امام رضا(ع) حدیثی بشنوند.
مأمون دستور داده بود تا امام رضا(ع) مدّت زیادی در نیشابور نماند، او میدانست که اگر مردم فرصت پیدا کنند و با امام رضا(ع) آشنا شوند، خطری بزرگ حکومت را تهدید خواهد نمود.
خبر رسید که امام رضا(ع) از شهر نیشابور حرکت میکند، غوغایی در میان علمای شهر برپا شد. چند نفر از بزرگان آنها نزد امام آمدند، یکی از آنها چنین گفت: ای پسر رسول خدا! از میان ما میروی و ما هنوز از تو حدیثی نشنیدهایم!
دیگری گفت: تو را به حقّ پدر بزرگوارت، قسم میدهیم که حدیثی برای ما بگویید تا ما از شما یادگار داشته باشیم.
امام لبخندی زد، همه خوشحال شدند، قلمهای خود را در دست گرفتند تا سخن امام را بنویسند. امام رو به آنان کرد و گفت: «من این حدیث را از پدرم، امام کاظم شنیدهام. او هم از امام صادق از امام باقر از امام سجاد از امام حسین از امام علی از پیامبر شنیده است. پیامبر هم از جبرئیل شنیده است. جبرئیل هم از خداوند شنیده است که خدا فرموده است: لا اللّه اله اللّه، دژِ محکم من است، هر کس وارد این دژ من بشود از عذاب من در امان است».
سخن امام به پایان رسیده بود و دیگر موقع حرکت بود. همه با امام خداحافظی کردند. هنوز امام چند قدم دور نشده بود که بار دیگر چنین گفت: «بِشُروطِها وَ أَنا مِنْ شُروطِها».
آیا میدانی منظور امام رضا از این سخن چه بود؟
منظور امام رضا این بود که فقط گفتن «لا اله الا اللّه» کفایت نمیکند، باید به همه شرایط آن نیز عمل نمود. یکی از مهمترین شرایط توحید، اعتقاد به ولایت ما میباشد، توحید بدون ولایت ما نمیتواند کسی را از عذاب روز قیامت نجات بدهد.59
خدا ما را شاهد و ناظر بر آفریدههای خود قرار داد، ما به اذن خدا از آنچه در جهان هستی میگذرد، با خبر هستیم، ما از اعمال و کردار مردم اطّلاع داریم و خدا این علم و آگاهی را به ما داده است، ما هر چه داریم از خدا داریم، ما از خودمان هیچ نداریم.
خدا در قرآن میفرماید:
(وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُو وَ الْمُؤْمِنُونَ...).
بگو هر آنچه میخواهید انجام دهید، ولی بدانید که خدا و رسول خدا و مؤنان، عمل شما را میبینند.60
به راستی که منظور از «مؤنان» در آیه ما هستیم، ما بر آنچه بندگان خدا انجام میدهند، آگاه هستیم، اعمال و کردار شما هر روز به ما عرضه میشود و ما از آن باخبر میگردیم.61
شنیدن حکایت زیر خالی از لطف نیست:
ابراهیم یکی از یاران امام صادق(ع) بود، یکی از شبها که او به خانه امام صادق(ع) رفته بود، سخن به درازا کشید، او از بس مجذوب سخنان امام شده بود، گذشت زمان را فراموش کرد. وقتی او به خود آمد، فهمید که خیلی از شب گذشته است و حتما مادرش نگران شده است.
ابراهیم با امام(ع) خداحافظی کرد و با سرعت خود را به خانه رساند. وقتی او به خانه رسید، مادرش را خیلی نگران یافت، مادر به او گفت: پسرم! چرا اینقدر دیر کردی؟ دلم هزار جا رفت، گفتم نکند مأٔوران حکومتی تو را دستگیر کرده باشند، امّا ابراهیم با عصبانیت بر سر مادر فریاد زد و او را ناراحت کرد.
فردا صبح، ابراهیم به سوی خانه امام صادق(ع) حرکت کرد، وقتی وارد خانه امام(ع) شد، سلام کرد. امام جواب سلام او را داد، سپس رو به او کرد و گفت: ای ابراهیم! چرا دیشب با مادر خود با صدای بلند سخن گفتی؟ چرا دل او را شکستی؟ آیا فراموش کردی که او برای بزرگ کردن تو چقدر زحمت کشیده است؟
ابراهیم خیلی تعجّب کرد، جریان تندی من با مادرم را هیچ کس نمیدانست، ولی امام صادق(ع) از آن باخبر بود، ابراهیم از امام خود خیلی خجالت کشید. امام به سخنان خود چنین ادامه داد: سعی کن که دیگر با صدای بلند، با مادرت سخن نگویی و او را ناراحت نکنی.62
* * *
ما وسیله هدایت بندگان خدا هستیم، نورِ ما در تاریکیها باعث نجات بندگان خدا میشود، وقتی که فتنهها و سیاهیها هجوم میآورند، مردم میتوانند با استفاده از نور ما به سوی سعادت و رستگاری رهنمون شوند.
ما راهنمای دیگران به سوی راه مستقیم هستیم، ما مردم را به دین خدا دعوت میکنیم و آنها را به رستگاری میرسانیم، هر کس که پیرو ما باشد، راه نجات را یافته است و سرانجام او بهشت جاودان خواهد بود.
خدا ما را از هر لغزشی حفظ نموده است و از سرگردانی و حیرت نجات داده است، ما را از زشتیها پاک نموده است و پلیدیها را از ما دور نموده است.
حتما این آیه قرآن را خواندهای: «إِنّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا : خدا اراده کرده که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید ».63
آری! ما همان خاندانی هستیم که خدا ما را از حیرتها، گمراهیها و زشتیها پاک نموده است.
ما در مقابل این همه زیباییهایی که خدا به ما داده است، تلاش کردیم تا در مقابل او خشوع و خضوع داشته باشیم، ما همواره خدا را به بزرگی یاد نمودیم، ما زبان به حمد و ثنای خدا گشودیم و هیچگاه از سپاس او غافل نشدیم، همیشه به یاد خدا بودیم و به عهد و میثاق او وفا نمودیم.
ما هیچ کوتاهی در اطاعت خدا نداشتیم و برای امّت اسلام همیشه خیرخواهی نمودیم و با گفتار حکیمانه و نصیحتهای سودمند و پسندیده مردم را بهراه خدا دعوت نمودیم.
ما از جان برای حفظ دین خدا مایه گذاشتیم و خود را در راه خدا فدا نمودیم، خدا از ما پیمان گرفته بود که در مقابل سختیها و بلاها صبر نماییم و ما به این پیمان خدا وفادار باقی ماندیم و بر همه سختیها و بلا صبر نمودیم.
آیا میخواهی ببینی که صبر ما چگونه بود؟
لحظهای به کربلا فکر کن، عصر عاشورا که فرا رسید، امام حسین(ع) دیگر هیچ یار و یاوری نداشت، او به سوی میدان رفت و باران تیر و سنگ و نیزه به سوی او آمد، او تک و تنها در میدان ایستاده بود، او بر روی اسب، شمشیر به دست، گاه نگاهی به خیمهها میکند، گاه نگاهی به مردم کوفه. تیرها بر بدن او اصابت میکرد، تمام بدن او از تیر پر شده بود.64
سنگی آمد و به پیشانی او برخورد کرد، خون از پیشانی او جاری شد.65
او لحظهای صبر کرد، ناگهان تیری زهر آلود به سینه او برخورد کرد.66
صدای امام در دشت کربلا پیچید: من به رضای خدا راضی هستم.67
این حسین(ع) کیست که در میان این همه سختیها، اینگونه با خدای خویش سخن میگفت؟
تیر به سختی در سینه او فرو رفته بود، او تیر را از کمر بیرون آورد، خون میجوشد، او خونها را جمع کرد و به سوی آسمان ریخت و گفت: «بار خدایا! همه این بلاها در راه تو چیزی نیست».68
امام بار دیگر خون در دست خود گرفت، این بار آن خون را به سر و صورت خود مالید و گفت: «میخواهم جدّم رسول خدا مرا در این حالت ببیند».69
خونی که از بدن امام رفته بود، باعث ضعف او شد، دشمن فرصت را غنیمت شمرد، و از هر طرف با شمشیرها آمدند و باران شمشیرها شروع شد. هفتاد و دو ضربه شمشیر بر بدن امام نشست.70 بعد از لحظاتی، امام با صورت به روی زمین آمد، او با لب تشنه با خدای خویش سخن میگفت: «در راه تو بر همه این سختیها صبر میکنم».71
ما همه دستورات خدا را انجام دادیم، نماز را به پا داشتیم، زکات را پرداخت کردیم، امر به معروف و نهی از منکر نمودیم، در راه خدا جهاد نمودیم، ما آشکارا همه را به سوی خدا دعوت نمودیم و دین خدا را برای مردم بیان کردیم، احکام دین را نشر داده و به گوش همه رساندیم، ما به سنّت پیامبر عمل نموده و راه و روش دینداری پیامبر را نشان مردم دادیم.
ما با انجام آنچه خدا از ما میخواست توانستیم به مقام رضای خدا برسیم، خدا از ما راضی و خشنود است و ما هم از او راضی و خشنود هستیم.
ما پذیرای قضای الهی شدیم، یعنی آنچه خداوند برای ما مقدّر نموده بود ما آن را قبول نمودیم، ما تسلیم برنامهای شدیم که خدا برای ما در نظر گرفته بود.
وقتی که بلاها وسختیها بر ما هجوم میآورد، وقتی دشمنان با شمشیرها بر ما حمله میکردند، ما صبر پیشه کردیم، اگر ما نابودی آن دشمنان خود را از خدا میخواستیم، خدا آنها را نابود میکرد، امّا میدانستیم که خدا دوست دارد ما در راه او شهید شویم، برای همین صبر کردیم و تسلیم قضای خدا شدیم.72
وقتی فرشتگان دیدند که ما چگونه تسلیم قضای خدای خود شدهایم، تعجّب نمودند، همه فرشتگان هم از صبر ما تعجّب نمودند.73
ما همه پیامبران خدا را که قبل از ما آمده بودند، به عنوان پیامبر قبول داریم، ما ادامه دهنده راه آنها هستیم.
با این مقام هایی که خدا به ما داده است، هر کس از ما روی بگرداند و با ما دشمنی کند، از دین خدا بیرون رفته است، هر کس که همراه ما باشد، سرانجام به ما خواهد پیوست و در بهشت خدا همراه ما خواهد بود، هر کس که در حق ما کوتاهی کند و مقام والا و بالای ما را قبول نکند، بداند که به سوی نابودی پیش میرود.
شاید بگویی که کوتاهی در حق ما چیست؟
بدان که عدّهای از مردم با ما دشمن هستند و بغض و کینه ما را به دل دارند، آنها که از دین خدا به دور هستند و هرگز رحمت خدا را به روی خود نخواهند دید، گروه دیگر، ما را فقط به عنوان فرزندان پیامبر قبول دارند، آنها به ما فقط به این دلیل احترام میگذارند، آنها ولایت ما و مقامهایی را که خدا به ما داده است، قبول ندارند. آنها در واقع، در حقّ ما کوتاهی میکنند، آنها هم به سوی نابودی به پیش میروند، فردای قیامت که ما پناه شیعیان خود باشیم و آنها را شفاعت کرده و از آب کوثر سیرابشان سازیم، آنها هیچ پناهی نخواهند داشت، آن روز آنها خواهند فهمید که چگونه خود را به نابودی کشاندهاند.
حق و حقیقت همیشه با ما بوده است، هر کجا ما برویم، حق و حقیقت هم همان جاست. اگر شما در جستجوی حقیقت باشید و به شرق دنیا بروید، یا به غرب دنیا بروید، هرگز حقیقت را نخواهید یافت، حقیقت را خداوند فقط همراه ما قرار داده است، ما محور حق و حقیقت هستیم.
میراث همه پیامبران نزد ماست و ما وارث همه آنها هستیم، بازگشت خلق خدا در روز قیامت به سوی ماست و اعمال و کردار آنها بر ما عرضه میشود، و در قیامت از آنها در مورد محبّت و دوستی ما سؤل خواهد شد.
ما در روز قیامت از خداوند میخواهیم که از گناه شیعیان ما درگذرد، ما شفاعت شیعیان واقعی خود را خواهیم نمود و خداوند هم سخن ما را پذیرا خواهد شد.74
سخن ما حق را از باطل جدا میکند، همه معجزات و نشانههایی که نزد پیامبران وجود داشته است، نزد ما هم وجود دارد.
خداوند در مورد ولایت ما سفارش بسیار زیادی نموده است، اسلام بر پایه پنج ستون بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ما، امّا خداوند اهمیّتی را که به ولایت ما داده است به هیچ کدام از نماز و روزه و حج و زکات نداده است.
این سخن پیامبر است که یک روز رو به علی(ع) کرد و فرمود: ای علی! اگر کسی به اندازه نوح(ع) زنده بماند و در تمام عمر خود عبادت خدا را به جا آورد و نماز بخواند و روزه بگیرد، و به اندازه کوه بزرگی زکات بدهد و هزار حج هم به جا آورد و سپس کنار خانه خدا مظلومانه به قتل برسد، با این همه اگر ولایت تو را قبول نداشته باشد، وارد بهشت نخواهد شد.75
آری! ولایت ما نزد خدا از همه چیز مهمتر است.
* * *
خدا امر خودش را (که همان برپایی حکومت الهی است) به شما واگذار نموده است، شما ولیّ خدا هستید و هر کس ولایت مرا داشته باشد، در واقع ولایت خدا را قبول دارد، هر کس با ما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است.
هر کس محبّت ما را به دل داشته باشد، محبّت خدا را در دل دارد، هر کس بغض و کینه ما را داشته باشد، بغض خدا را دارد. هر کس به ما پناه بیاورد، به خدا پناهنده شده است.
آری! خشنودی ما، خشنودی خداست، خشم ما، خشم خداست، فکر میکنم باید این مطلب را بیشتر توضیح بدهم:
فرعون ادّعای خدایی میکرد، و مردم مصر هم سخن او را قبول کرده بودند و او را عبادت میکردند، فرعون بیگناهان زیادی را به قتل رساند، تا این که سرانجام یک شب موسی(ع) به دستور خدا قوم بنیاسرائیل را به سوی فلسطین حرکت داد. آن شب موسی(ع) و یارانش از رود نیل عبور کردند و وقتی فرعون و یارانش به دنبال آنها وارد رود نیل شدند، عذاب خدا فرا رسید و همه غرق شدند.
خداوند در قرآن چنین میگوید: «فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَـهُمْ أَجْمَعِینَ : وقتی فرعون و قوم او مرا به خشم درآورند، من از آنان انتقام گرفتم و آنها را غرق کردم».76
اما تو میدانی که خدا هرگز مانند ما انسانها به خشم نمیآید، اگر خدا به خشم بیاید، در او حالتی ایجاد شده است، اگر او عصبانی شود در او تغییری ایجاد میشود. خوب فکر کن! آیا ممکن است در خدا تغییری پیش بیاید؟
هرگز! خدا هرگز دچار دگرگونی نمیشود، زیرا او جسم نیست که تغییری در او صورت گیرد. خدای یگانه از این خشم و غضب، بالاتر و والاتر است.
اکنون حق داری بپرسی که پس چرا در این آیه، قرآن، از خشم خدا سخن به میان آمده است؟
جواب سؤل تو این است: خدا هرگز مانند ما انسانها خوشحال و یا عصبانی نمیشود، امّا او برای خود دوستانی انتخاب کرده است، پیامبران، دوستان خدا هستند، خداوند خوشحالیِ دوستان خود را، خوشحالی خود قرار داد و خشم آنها را خشم خود معرّفی کرد.77
آری! آن شب که فرعون با لشکر خود به دنبال موسی(ع) حرکت کرد تا او و یارانش را دستگیر کند، موسی(ع) از این حرکت فرعون به خشم آمد، خدا این خشم موسی(ع) را همانند خشم خودش قرار داد، زیرا خدا به موسی(ع)که نماینده او در روی زمین بود، خیلی علاقه داشت.
بدان که خدا ما را خیلی دوست دارد، اگر تو کاری کردی که ما خشنود شدیم، بدان که در واقع خدا را خشنود نمودهای، اگر ما را دوست بداری، در واقع خدا را دوست داشتهای.78
همه ما در این دنیا به شهادت رسیدیم، شهادت، سعادتی بود که خدا نصیب ما نمود، هیچ کدام از ما به مرگ طبیعی از دنیا نمیرویم.
ما جلوه مهربانی خدا هستیم، ما دریای مهربانی و عطوفت هستیم. ولایت ما همان امانت خداست، امانتی که خدا از مردم خواسته است در حفظ و نگهداری آن تلاش کنند، امّا مردم بعد از رحلت پیامبر، ولایت ما را فراموش کردند و برای خود خلیفه تعیین نمودند، آنها این امانت خدایی را پاس نداشتند.
ما وسیله امتحان و آزمایش مردم هستیم، افراد زیادی هستند که ادّعا میکنند اهل ایمان هستند و در مسیر خدا قرار دارند، آنها باید آزمایش بشوند که آیا در این سخن خود راستگو هستند، اگر آنها ولایت ما را قبول کردند، معلوم میشود که راستگو هستند، امّا اگر به هر دلیل، از قبول ولایت ما سر باز زدند، روشن میشود که از دین واقعی به دور هستند.
ما در روز قیامت، مقام شفاعت داریم، ما آن روز دوستان و شیعیان خود را شفاعت خواهیم نمود، خدا آن روز به ما اجازه شفاعت را میدهد. بگذار برایت از روز قیامت سخن بگویم: روزی که همه کوهها متلاشی میشوند، زمین و زمان به هم میریزد، آسمان شکافته میشود، همه انسانها سر از خاک برمیدارند و غوغایی به پا میشود، آن روز، ترس و اضطراب همه جا را فرا میگیرد. همه مردم در صحرای قیامت جمع میشوند، تشنگی بر همه غلبه میکند.
صدایی از عرش خدا به گوش میرسد، یکی از فرشتگان از طرف خداوند با صدای بلند فریاد میزند: پیامبر مهربانیها؛ محمّد(ص) کجاست؟
پیامبر جلو میرود و خود را به حوض کوثر میرساند، بعد از آن، این صدا در همه صحرای محشر میپیچد: امیر المؤمنین، علی مرتضی(ع) کجاست؟ حضرت علی(ع) نیز به سوی حوض کوثر میرود و کنار پیامبر قرار میگیرد.
تشنگی بر همه غلبه کرده است، همه به سمت حوض کوثر هجوم میبرند، امّا همه نمیتوانند از این آب بنوشند، این آب گوارا مخصوص بندگان خوب خدا است و برای همین فرشتگانی مأٔور هستند تا نگذارند گنهکاران به کنار این آب بیایند.
گروهی از شیعیان برای نوشیدن آب به سمت حوض کوثر میآیند، امّا فرشتگان آنها را بر میگردانند. آنها شیعیانی هستند که گناهکارند.
پیامبر این صحنه را میبیند، اشک در چشمان او حلقه میزند، پیامبر اشک میریزد و میگوید: «بار خدایا! شیعیان علی را میبینم که نمیتوانند به کنار حوض کوثر بیایند». آری! پیامبر در اینجا برای شیعیان شفاعت میکند، او از خدا میخواهد تا گناه آنان را ببخشد.
خداوند فرشتهای را میفرستد تا این پیام را به پیامبر برساند: «ای محمّد! من به خاطر تو اجازه میدهم تا شیعیانِ علی که در دنیا مرتکب گناه شدهاند از آب کوثر بنوشند».
پیامبر خوشحال میشود، چرا که خداوند اجازه داده است. فرمان الهی صادر میشود که هرکس شیعه علی است میتواند از آب کوثر بنوشد!
شیعیان گروه گروه به سوی حوض کوثر میآیند و از دستان پیامبر و حضرت علی(ع) سیراب میشوند. بعد از لحظاتی، شیعیان همراه با آنان راهی بهشت زیبای خدا میشوند.79
* * *
هر کس به سوی ما بیاید، نجات پیدا میکند، شرط نجات، آمدن به سوی ماست، اگر میخواهی از همه بلاها و سختیهای روز قیامت نجات پیدا کنی، به سوی ما بیا. هر کس از ما جدا شود، بداند که سرانجام او تباهی است.
ما مردم را به سوی خدا فرا میخوانیم و به سوی او راهنمایی میکنیم، ما به خدا ایمان داشته و تسلیم امر او هستیم، آنچه را که او برای ما بپسندد، ما به آن راضی هستیم، آری! هر چه از دوست رسد نیکوست.
همه فرمانهای خدا را عمل میکنیم، گوش به فرمان او هستیم، ما مردم را فقط به سوی خدا میبریم، هر گاه حکم و دستوری میدهیم، این حکم و دستور، از خود ما نیست، ما آن را از خدای خویش گرفتهایم، ما از خود هیچ نداریم، همه وجود ما، از آنِ خدا است.
هر کس ولایت ما را داشته باشد، سعادتمند میشود، خوشبختی دو جهان در گرو ولای ماست، اگر میخواهی به سعادت و رستگاری برسی، به سوی ما بیا. فقط در سایه محبّت و ولایت ما میتوانی برای همیشه رستگار شوی.
هر کس از ما پیروی کند، بهشت جایگاه اوست و هر کس با ما دشمنی کند، بداند که آتش دوزخ سزای اوست و هر کس به جنگ ما آید، به خدای یگانه شرک ورزیده است، هر کس بداند حق با ماست، امّا حق ما را انکار کند، جایگاهش دوزخ خواهد بود.
* * *
خدا این زیباییها و خوبیها را به همه ما داده است، اوّلین نفر ما با آخرین نفر که حضرت مهدی(ع) باشد، در این مقامها هیچ فرقی ندارند. باید بدانی که حقیقت ما، یکی است، حقیقت ما با هم فرقی ندارد.
فکر میکنم با یک مثال بهتر بتوانی این مطلب را درک کنی، آیا نور خورشید را وقتی از شیشههای رنگی عبور میکند، دیدهای؟ اگر رنگ شیشه، سبز باشد، نور خوشید هم سبز میشود، اگر رنگ شیشه آبی باشد، نور خورشید هم آبی به نظر میآید، اگر شیشه قرمز باشد، نور خورشید هم قرمز میشود، امّا همه این نورهای سبز و آبی و قرمز، یک نور بیشتر نیست، نور خورشید، یکی است، امّا تو آن نور را وقتی از شیشههای رنگی عبور میکند به رنگهای مختلف میبینی. همین طور، حقیقت ما هم یکی است، نور ما یکسان است.
نمیدانم آیا میدانی خدا چه زمانی ما را آفرید؟ آیا میدانی وقتی خدا اراده کرد که جهان هستی را بیافریند، ابتدا نورِ ما را آفرید؟
آری! نورِ ما اوّلین آفریده خداست. آن روزی که خدا نورِ ما را آفرید، هنوز زمین و آسمانها آفریده نشده بودند، ما بودیم و غیر از ما هیچ آفریده دیگری نبود، آن روز، حمد و ستایش خدا را میگفتیم.
ما بودیم و خدای خود، هیچ آفریده دیگری نبود، چهارده هزار سال بعد از آن، خداوند عرش خود را آفرید، آن وقت نور ما را در عرش خود قرار داد.80
خوب دقّت کن که اکنون سخن از خلقت نورِ ما میباشد، سخن در مورد خلقت جسم ما نیست، جسم ما که در این دنیایِ خاکی آفریده شد، هزاران سال بعد، زمین آفریده شد، و بعد از سالهای سال، خدا جسم ما را آفرید. اکنون سخن در مورد آفرینش نورِ ماست، نوری که جسم نبود، نور خدایی بود.
آن نور، در واقع، روح ما بود و تو میدانی که روح، از جنس خاک نیست، این جسم است که از خاک آفریده شده است. خداوند روح ما را هزاران سال قبل از خلقت عرش خود آفرید.
خلاصه آن که نورِ ما سالیان سال، در عرش خدا و ملکوت خدا بود، نور ما در آنجا عبادت خدا را مینمود، بعد از آن خدا اراده نمود و نور ما (که همان روحِ ماست) به جسم ما منتقل شد، خدا بر بندگانش منت نهاد و ما را به این دنیای خاکی آورد.
آری! خدا دوست داشت تا بندگانش به دست ما هدایت شوند و به کمال برسند، برای همین ما را به این دنیا آورد، ما را از ملکوت خود به این دنیا آورد، ما را از بزمِ مخصوص خود به این ظلمتکده منتقل نمود تا ما دست همه را بگیریم و به سوی خدا رهنمون شویم، ما آمدهایم تا راه خدا را نشان بدهیم، آمدهایم تا این دنیای تاریک را با نور خود روشن کنیم، آمدهایم دستگیری کنیم و همه را به سعادت و رستگاری برسانیم، آمدهایم تا خداجویان در اینجا بییار و یاور نباشند و راه را گم نکنند، ما آمدهایم تا همه را به سوی خدا ببریم.
* * *
خداوند به بندگان خود دستور داد تا بر ما درود و صلوات بفرستند که این کار باعث میشود تا رحمت خدا را به سوی خود جذب کنند، حتما شنیدهای که بهترین راه برای رسیدن به رحمت خدا، همانا صلوات فرستادن بر محمّد و آل محمّد(ص) است.
خداوند ولایت ما را باعث پاکیزگی اخلاق و پاکی قلب و جان بندگان خود قرار داده است، ولایت ما میتواند کفّاره گناهان بشود و گناهان را از پرونده اعمال شیعیان ما پاک نماید، آری! شیعیان واقعی ما به خاطر همین ولایت ما، قلبهایی پاک و اخلاق و کردار زیبا دارند. شیعیان ما همواره به خوبیها و مقام والای ما ایمان داشتهاند، آنها محبّت ما را با هیچچیز دیگری عوض نمیکنند.81
همه مردم باید بدانند که خدا مقامی بس بزرگ به ما داده است، جایگاه ما از جایگاه همه پیامبران به غیر از جایگاه محمّد(ص)، بالاتر است، هیچ کس نمیتواند به مقام ما برسد.
این مقامی است که خدا به ما عنایت کرده است و به همه بندگان خود هم خبر داده است که ما چه جایگاهی نزد او داریم، آری! خدا مقام ما را بر دیگران پنهان نکرد، بلکه زیباییها و خوبیهای ما را به همه خبر داده است، این پیام خدا برای همه بود: ای فرشتگان من! ای پیامبران من! ای بندگان من! با همه شما هستم، بدانید که من محمّد و آل محمّد را برتری دادم، مقام آنها از همه و همه بالاتر و والاتر است.
این پیام خدا را همه شنیدند، همه فهمیدند که ما نزد خدا جایگاهی مخصوص داریم و خدا هیچ کس را به اندازه ما دوست ندارد.
این جایگاهی است که خدا فقط به ما عنایت کرده است و خداوند هیچ کس به غیر از ما را اینگونه بزرگی و عظمت نداده است، خدا ما را به بزمِ مخصوص خود راه داده است، و کس دیگری را به آنجا راه نیست، هیچ کس نباید آرزوی رسیدن به جایگاه ما را بنماید که این یک آرزوی دستنیافتنی است. خدا آن جایگاه را فقط برای ما در نظر گرفته است و بس.
وقتی آدم(ع) و حوا در بهشت زندگی میکردند، یک روز خداوند پرده از مقابل چشم آنها برداشت. آنها عرش خدا را دیدند، آنها آن روز نورهای ما را دیدند که در عرش خدا بود، نامهای ما را آنجا یافتند، آنها از خدا سؤل کردند که اینان کیستند که اینگونه نزد تو مقام دارند.
خداوند در پاسخ این سؤل به آنان چنین گفت: آن نورهایی که شما در عرش من میبینید، نور بهترین بندگان من میباشد. بدانید که اگر آنها نبودند، من شما را خلق نمیکردم! آنان خزانه دار علم و دانش من هستند و اسرار من نزد آنان است. هرگز آرزوی مقام آنها را نکنید که مقام آنها بس بزرگ و والاست.82
خسته بودم، پریشان بودم و شما برای من سخن گفتید و چه زیبا هم سخن گفتید.
من از شما دور افتاده بودم و شما برایم سخن گفتید و سخنان شما مرا شفا داد. احساس میکنم که دلم روشن شده است، شاد و خوشحالم، آن غم بزرگ از دلم بیرون رفته است.
میدانستم که دوستان خود را دوست دارید، خواسته مرا پذیرفتید، از خوتان برایم حرف زدید، و چقدر حرفهای شما به دلم نشست.
شما بودید که مرا با وادی معرفت آشنا کردید، اکنون من شما را بهتر میشناسم.
آری! بیجهت نبود که این دل شیفته شما شده بود، دل من از این زیباییهای شما خبری داشت و اینگونه شیدای شما شده بود. من نمیدانم خدا را چگونه شکر کنم. اگر تا روز قیامت هم سر به سجده ببرم، نمیتوانم شکر نعمت آشنایی با شما را به جا آورم، چه سعادتی بالاتر از این میتوانم پیدا کنم.
تا اینجا شما برایم سخن گفتید، اکنون میخواهم من با شما سخن بگویم، راز دل بگویم، آیا به من اجازه میدهید؟
* * *
فدای شما بشوم! خدا را گواه میگیرم که من به شما ایمان دارم، هر چه را که شما اعتقاد دارید من به آن معتقد هستم، ، آنچه را که شما قبول ندارید من هم آن را قبول ندارم، هر چه را که از آن بیزار هستید، من نیز از آن بیزارم. من دوستان شما را دوست دارم، با دشمنان شما، دشمن هستم.
آری! من رنگ و بوی شما را دارم، من در فکر و اندیشه و احساس و کردار فقط پیرو شما هستم. خوب میدانم که اگر شما را دوست داشته باشم و از دشمنان شما بیزار باشم، شیعه واقعی شما نیستم.
اگر بخواهم جزء پیروان راستین شما باشم، باید هم محبّت شما را داشته باشم و هم با دشمنان شما، دشمن باشم، آن کسی که شما را دوست دارد و از دشمنان شما بیزار نیست، به دروغ ادّعای محبّت شما را میکند، شما این محبّت را از او نمیخرید. دشمنان شما در حقّ شما ظلم زیادی نمودند، خانه مادرتان فاطمه(س) را آتش زدند، محسن او را کشتند، حال چگونه میشود که محبّت آنان در قلب من باشد، هرگز! من از همه کسانی که در حقّ شما ظلم کردند، بیزار هستم.
من گوش به فرمان شما هستم، کلام و سخن شما را قبول میکنم، به مقامی که خدا به شما داده است، اعتقاد دارم و همه فضائل و زیباییهای شما را قبول دارم.
* * *
من منتظر هستم تا حکومت شما تشکیل شود، من در انتظار آن روزی هستم که مهدی(ع) شما ظهور کند و در سرتاسر جهان، حکومت عدل را برقرار سازد. میدانم که سرانجام آن روز فرا خواهد رسید. من منتظر آن روز هستم.
میدانم که شما خبر دادهاید که روزگار غیبت مهدی(ع) بسیار طولانی خواهد شد، کسانی که در آن زمان در انتظار ظهور او باشند، بهترین مردم همه زمانها هستند.83
بیصبرانه منتظر آمدن مهدی(ع) هستم تا او بیاید و با دست مهربانی مرا نوازش کند و جان تشنه مرا با مهر و عطوفت سیراب نماید. من خدا را سپاس میگویم که برای شنیدن صدای مهدی(ع) بیقرار شدهام و چشم به راه آمدنش هستم، سوگند یاد میکنم تا جان در تن دارم در راه او قدم برمیداریم.
من به «رجعت» هم اعتقاد دارم، باور دارم که شما قبل از این که قیامت بر پا شود، همه شما به دنیا باز میگردید و در این دنیا حکومت میکنید.
«رجعت»، همان زنده شدن دوباره شما میباشد، آری! خدا شما را (قبل از برپا شدن قیامت) زنده خواهید نمود تا بر این دنیا حکومت کنید، من میدانم که اگر به رجعت شما باور نداشته باشم، شیعه واقعی شما نیستم.84
خوب است این آیه قرآن را اینجا یاد آور شوم:
(أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَی قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّی یُحْیِ هَـذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ...).85
خدا در قرآن، داستان عُزَیر را برای ما بیان میکند، عُزَیر، یکی از پیامبران بنیاسرائیل بود. او روزی گذرش به شهر افتاد که ویران شده بود و استخوانهای مردگان زیادی در آنجا افتاده بود.
او مدّتی به آن استخوانها و جمجمهها نگاه کرد، سؤلی ذهن او را مشغول نمود: در روز قیامت، خدا چگونه این مردگان را زنده خواهد نمود؟
در این هنگام خدا به عزرائیل دستور داد تا جان او را بگیرد، مرگ عُزَیر فرا رسید.
صد سال گذشت. خدا بعد از صد سال، دوباره او را زنده کرد، او به شهر خود بازگشت، وقتی به شهر خود رسید دید همه چیز تغییر کرده است، آری!صد سال گذشته بود، همسر او از دنیا رفته بود و...
آری! رجعت، همان زنده شدن بعد از مرگ است و قرآن از رجعت و زنده شدن دوباره عُزَیر سخن گفته است.
خداوند به هر کاری تواناست، او وعده داده است که بهترین دوستان خود را در روزی دوباره به این دنیا باز خواهد گرداند، این وعده خداست و خدا به وعدههای خود عمل میکند.
* * *
هنگام سختیها و بلاها به شما پناه میآورم، به زیارت حرمهای شما میشتابم، زائر شما میشوم، با دنیایی از عشق به زیارت شما میآیم و در سایه مهربانی شما، پناه میگیرم. میدانم که زیارت حرم شما نزد خدا پاداشی بس بزرگ دارد و خدا ثواب یک میلیون حج برای من مینویسد.86
هر وقت که میخواهم دعایی بکنم و حاجتی را از خدا بخواهم، شما را واسطه نزد خدا قرار میدهم، وقتی میخواهم با خدای خود سخن بگویم، خدا را به حقّ شما قسم میدهم.
من به همه شما (از اوّلین نفر تا آخرین نفر شما) اعتقاد دارم، من به مهدی(ع)که از دیدهها پنهان است، اعتقاد دارم، من تسلیم شما هستم و در مقابل شما و فضائل شما، هرگز چون و چرایی ندارم و پیروی کامل از شما میکنم، هر چه شما بگویید قبول میکنم.
من آمادهام و منتظرم تا روزگار حکومت شما فرا برسد و من شما را یاری کنم، روزی که خدا دین خودش را به وسیله شما زنده خواهد نمود، من آن روز به یاری شما خواهم آمد.
* * *
من با شما هستم، با غیر شما کار ندارم، به شما ایمان دارم، همه شما را دوست دارم و ولایت همه شما را قبول کردهام. من از رهبران و پیشوایانی که مردم گوش به فرمان آنها میکنند، بیزارم، من فقط گوش به فرمان شما هستم، تسلیم شما هستم و هرگز از مطیع رهبرانی که مردم را به سوی آتش جهنّم میبرند، پیروی نمیکنم، آری! پیروی کردن از غیر شما، چیزی جز آتش جهنّم در پی ندارد.
من از دشمنان شما بیزار هستم، من از تمام کسانی که در حق شما ظلم و ستم کردند، بیزار هستم. خدا در قرآن میگوید:
(... أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّــلِمِینَ ).
آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکاران است.87
خدا ستمکاران را لعنت کرده است، من هم ستمکاران را لعنت میکنم چرا که از قرآن پیروی میکنم.
در جهان هستی، هیچ کس بالاتر از شما نیست، ظلم به شما، بزرگترین ظلمهاست، ستمکارانی که به شما ظلم نمودند، لعنت خدا را برای خود خریدهاند.
من شنیدهام که وقتی پیامبر از دنیا رفت، در شهر مدینه، حوادث جانسوزی روی داد، فقط هفت روز از رحلت پیامبر گذشته بود، که گروهی به سوی خانه مولایم علی(ع) حملهور شدند. رهبر آن گروه شخصی به نام عُمَر بود.
عُمَر به سوی خانه علی(ع) به راه افتاد، وقتی نزدیک خانه علی(ع) رسید، فاطمه(س) آنان را دید، او سریع درِ خانه را بست. عُمَر جلو آمد، درِ خانه را زد و گفت: «ای علی ! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن ، به خدا قسم ، اگر این کار را نکنی، خونِ تو را میریزیم و خانهات را به آتش میکشیم» .88
فاطمه(س) به او گفت: «ای عُمَر! آیا میخواهی این خانه را آتش بزنی ؟». عمر پاسخ داد: «به خدا قسم ، این کار را میکنم ، زیرا این کار برای حفظ اسلام بهتر است».89
سپس عُمَر فریاد زد: «ای مردم! بروید هیزم بیاورید» .90
لحظهای نگذشت که هیزم زیادی در اطراف خانه جمع شد و خود عُمَر هیزمها را آتش زد و فریاد زد: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .91
آتش شعله کشید، درِ خانه نیم سوخته میشود. عُمَر میدانست که فاطمه(س) پشت در ایستاده است، او جلو آمد و لگد محکمی به در زد .92
صدای نالهای به فضا برخاست: «بابا ! یا رسول اللّه ! ببین با دخترت چه میکنند ».93
هنوز صدای آن ناله مظلومانه او به گوش میرسد...
چگونه شد که این نامردان جرأت کردند خانه وحی را آتش زده و با فاطمه(س) اینگونه رفتار کنند؟ مگر فاطمه(س) پارهتن پیامبر نبود؟94
خانه فاطمه(س)، خانه وحی و محل نزول فرشتگان بود، جبرئیل بدون اجازه وارد آن خانه نمیشد. آنجا جایی بود که فرشتگان آرزو میکردند به آن قدم نهند ...
* * *
از خدا میخواهم که مرا بر راه شما پابرجا بدارد، از او میخواهم تا زنده هستم و نفسم میکشم، تا جان دارم بر ولایت و دین شما ثابتقدم بمانم و هرگز در من لغزش و انحرافی پیش نیاید.
از خدا میخواهم که توفیق اطاعت از شما را به من عنایت کند و در روز قیامت شفاعت شما را نصیبم گرداند.
بار خدایا! مرا از بهترین شیعیان و پیروان واقعی این خاندان قرار بده.
به من کمک کن تا سخنان و کلام آنان را نشر بدهم و راه آنان را بروم و در روز قیامت هم مرا با آنان محشور نما، آن روزی که هر گروهی را با امام و رهبر خودشان محشور میکنی، مرا با این خاندان محشور نما.
خدایا! مرا از کسانی قراربده که در روزگار «رجعت» به دنیا باز گردم، من دوست دارم وقتی این خاندان بار دیگر به این دنیا باز میگردند، من هم زنده بشوم و روزگار عزّت و بزرگی آنان را ببینم.
خدایا! بر من منت بگذار و آن روز مرا زنده کن تا با دیدار عزیزان تو، چشمم روشن شود که روزگار رجعت چقدر باشکوه خواهد بود.95
من فدای شما بشوم! همه هستی من فدای شما باد، هر کس بخواهد به سوی خدا برود، باید نزد شما بیاید و از شما درس توحید بیاموزد. شما آموزگار توحید و خداشناسی هستید، همه فرشتگان و همه انسانها برای توحید باید از شما درس خداشناسی بیاموزند.
هر کس میخواهد سوی خدا برود، باید به شما توجّه کند، هر کس راه غیر شما را برود، هرگز به مقصد نمیرسد.
هر کس با خدا کار دارد و حاجت مهمّی دارد، باید شما را نزد خدا واسطه قرار بدهد تا خدا سخن او را بشنود.
شما بندگان خدا هستید، مخلوق خدا هستید و راه شناخت خدا فقط شما هستید. شما تجلی صفات خدا میباشید، با شناخت شما میتوان به شناخت خدا راه یافت.
خوب میدانم که خدا جسم نیست و صورت و چهرهای ندارد، امّا او شما را به عنوان چهره خود (وجه اللّه) معرّفی کرده است. یعنی هر کس دین خدا و معرفت و شناخت او را میخواهد، باید نزد شما بیاید، فقط شما هستید که میتوانید معرفت و شناخت واقعی را برای مردم بیان کنید.96
وقتی من به دیدار شخص بزرگی میروم، با کمال احترام روبروی چهره آن شخص میایستم و سلام میکنم، من هیچ وقت نمیروم به چهره او پشت کنم و سلام بنمایم.
آری! خدا شما را چهره خود معرّفی کرده است، خدا میخواهد به ما بگوید که اگر با من کاری دارید باید ولایت این خاندان را قبول داشته باشند و به آنها عشق بورزید.
وقتی در مقابل شما میایستم، میدانم که به خدا خیلی نزدیک هستم، شما بندگان خوب خدا هستید و خدا شما را به عنوان راه ارتباطی ما با خودش انتخاب کرده است. من وقتی کنار شما هستم، میتوانم به راحتی با خدا ارتباط برقرار کنم.
* * *
ای بزرگان! ای عزیزان! ای کسانی که شما مولا و آقای من هستید، ساعتی است که ترانه عشق شما را میسرایم و سرود مهر شما را میخوانم.
به راستی آیا میدانم که چه جایگاه و منزلتی دارم، زیرا شما آقای من هستید، شما مولای من هستید، چه چیز از این بهتر؟ چه افتخاری از این بزرگتر؟
من چه گنج پربهایی دارم و به آن توجّه ندارم و آن را قدر نمیدانم!
برای شرافت من همین بس که شیعه شمایم و همه مرا از شما میدانند.
من نمیتوانم زیباییهای شما را شمارش کنم، چه کنم؟ ناتوانم، نه تنها من بلکه هیچ کس نمیتواند همه زیباییهای شما را بیان کند.
هر چه قدر هم که مدح شما را بنمایم و از خوبیهای شما بگویم، بیشتر به ناتوانی خود پی میبرم، من نمیتوانم، عقل من عاجز از درک بزرگی شماست. من در بیان فضائل شما راه به جایی نمیبرم.
من کجا و وصف شما کجا؟
شما نور خوبان این دنیا هستید، شما هدایتگر همه فرشتگان و آفریدههای خدا هستید.
ابراهیم(ع) که لقب «دوست خدا» از آن اوست، شیعه شماست، شنیدهام که یک روز ابراهیم(ع) به عرش خدا نگاه نمود و نورِ شما را در آنجا دید، از خدا سؤل کرد که این نورهایی که در عرش توست، چیستند؟
و آن روز خدا برای او شما را معرّفی کرد، نور محمّد، نور علی(ع)، نور فاطمه(س)، نور حسن(ع)، نور حسین(ع)... تا نور مهدی(ع).
ابراهیم(ع) به نورهای چهاردهگانه شما نگاه میکرد. آن روز ابراهیم(ع) دعا کرد که خدا مرا از شیعیان این نورهای مقدّس قرار بده.97
* * *
خدا بود و هیچ آفریدهای با او نبود، بعد خدا اراده کرد تا جهان هستی را بیافریند، اوّلین آفریده خدا شما بودید. آری! خدا خلقت آفرینش را با شما آغاز نمود، خدا همه خوبیها، همه زیباییها، همه کمالات را با شما آغاز نمود. شما سبب خلقت این جهان هستی هستید، اگر شما نبودید، خدا زمین و آسمانها و فرشتگان و جهان هستی را خلق نمیکرد.98
شما واسطه فیض خدا هستید، وقتی خدا میخواهد به بندگان خود خیر و رحمتی بدهد، ابتدا آن را به وجود شما نازل میکند و بعد به واسطه شما آن خیر به دیگران میرسد.
شما همه کاره این جهان هستی هستید، در همه زمانها و مکانها، از عرش گرفته تا این دنیای خاکی، همه کارها به شما برمیگردد، خدا شما را محور جهان هستی قرار داده است، حرف اوّل و حرف آخر را شما میزنید، از اوّل هستی شما بودهاید و تا آخر هم شما خواهید بود. هر کس که با خدا کار دارد باید به درِ خانه شما بیاید، به اذن خدا، شما همیشه و همواره، همهکاره جهان هستی میباشید.
به واسطه شما خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل میکند و بلاها را از آنان دور میکند، شما ستون جهان هستی هستید، اگر شما نباشید، زمین و زمان در هم میپیچد.
آری! اگر برای یک لحظه، «حجت خدا» نباشد، جهان نابود خواهد شد، وقتی که خدا بخواهد روز قیامت را برپا کند، کافی است که حجت خود را از میان بردارد، آن وقت همه هستی در هم پیچیده خواهد شد.
غم و غصّهها هم به واسطه شما برطرف میشود، این شما هستید که از بندگان خدا دستگیری میکنید و حاجت آنها را به اذن خدا روا میکنید و دلهای آنها را شاد مینمایید.
همه علوم پیامبران نزد شماست، همه کتابهای آسمانی هم نزد شماست.
شما فرزندان آخرین پیامبر خدا هستید، همان که جبرئیل به او نازل شد و قرآن را به او وحی نمود، (معلوم است که منظور من، امام حسن(ع) تا حضرت مهدی(ع) میباشد، امّا حضرت علی(ع)، پسر عمو و داماد پیامبر است).
* * *
خدا به شما مقامی داده است که به هیچ کس دیگر (غیر از پیامبر اسلام)، آن مقام را نداده است، آن مقام مخصوصی است که خدا فقط برای شما در نظر گرفته است.
آیا من میتوانم بفهمم که خدا به شما چه داده است؟ هرگز!
فضائل شما، گفتنی نیست، بیان کردنی نیست، شمردنی نیست، دیدنی نیست، شنیدنی نیست!
همه بزرگان جهان هستی در مقابل شما، کوچک هستند و تواضع و فروتنی دارند، آری! هر بزرگی را که میبینم، وقتی او را با شما مقایسه میکنم، او را کوچک مییابم. همه باید از شما اطاعت کنند، بزرگ و کوچک، خدا اطاعت از شما را بر همه واجب کرده است.
قلبهای بندگان خدا به نور شما روشن میشود، شما روشنی دلهای همه هستید.
هر کس که سعادتمند شد، به واسطه این بود که ولایت شما را قبول کرده بود و محبّت شما را به دل داشت. محورِ سعادت و رستگاری، همان ولایت شماست.
هر کس به بهشت وارد میشود، به خاطر محبّت و ولایت شماست، رضای شما، رضای خداست، اگر کسی بتواند شما را راضی و خشنود سازد، خدا را راضی ساخته است.
کسی که بفهمد حق با شماست، بداند که خدا ولایت شما را بر او واجب کرده است، امّا اگر از قبول ولایت شما سرباز زند، جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود.
آری! کسانی که با شما دشمنی کنند و کینه و بغض شما را به دل بگیرند، کسانی که بدانند که ولایت شما بر حق است، امّا از قبول آن سرباز زنند، آتش دوزخ در انتظار آنهاست.
آری! کسانی که با شما دشمنی میکنند و با این که میدانند حق با شماست، اما آن را انکار میکنند، آنان به آتش گرفتار خواهند شد، امّا حساب کسانی که از شما هیچ نمیدانند و جاهل هستند و اصلاً حق به آنها نرسیده است، جداست.
خلاصه آن که غضب و خشم خدا برای کسانی است که حق به آنها رسیده است و میدانند که حق با شماست، امّا باز هم انکار میکنند. آنان که با شما دشمنی میکنند و با شما سر جنگ دارند، باید خود را برای خشم و غضب خدا آماده کنند.
* * *
من فدای شما بشوم! همه هستی من فدای شما باد، نمیدانم احساسم را نسبت به شما چگونه بیان کنم! این همه عشق و محبّت را چگونه به تصویر بکشم. قلب من آکنده از محبّت شماست!
کسانی که از مقام شما بیخبرند، وقتی محبّت مرا به شما میبینند، تعجّب میکنند، آخر آنها فقط اسم شما را میشنوند، یا قبر شما را میبینند.
آری! اسم شما همانند نامهای دیگران است، جسم و جانتان هم مثل دیگران، قبرهای شما هم مانند قبرهای دیگر.
اما نام شما کجا و نام دیگران کجا؟ نامهای شما بر عرش خدا نوشته شده است و زینت بهشت جاودان است!
جسم، روح و قبر شما مثل بقیّه مردم است، امّا حقیقت چیز دیگری است:
«میان ماه من تا ماه گردون/ تفاوت از زمین تا آسمان است».
به راستی که نامهای شما چقدر زیبا و دلنشین است، هر چه میگویم علی، حسن، حسین... کامم شیرین میشود، دلم میخواهد پیوسته نام شما را بر زبان آورم و نام شما را بشنوم.
چقدر شما مهربان و کریم هستید!!
چقدر شما بزرگ و با عظمت است!
چقدر شما وفادار و راستگو هستید!!
شما به شیعیان خود وعدههایی دادهاید و میدانم که به آن وعدهها عمل خواهید نمود، شما هرگز پیمان خود را فراموش نمیکنید.
* * *
اکنون، نگاهی به گذشتههای دور میکنم، میخواهم نمونهای از وفاداری شما را در ذهن خود مرور کنم:
سیّد حِمیَری، شاعری بلند مرتبه بود که عشق و علاقه زیادی به شما داشت و همواره فضائل شما را با شعر بیان میکرد. او در زمان امام صادق(ع) زندگی میکرد و با اشعار پر محتوا همه را به یاد ولایت شما میانداخت.99
روزهای آخر عمر او بود و در بستر بیماری بود، همه از شفای او ناامید شدهاند. دوستان او دور او جمع شدند، چند نفر از ناصبیها هم به آنجا آمدند، (ناصبی به کسی میگویند که بغض و کینه اهلبیت(ع) را به دل داشتند).
در صورت سیّد حِمیَری، نقطه سیاهی پدیدار شد و آرام آرام، این سیاهی به پیش رفت تا این که همه صورت سید سیاه شد.
همه تعجّب کردند، چرا صورت او سیاه شد؟ ناصبیها خیلی خوشحال شدند، آنها گفتند: دیدید که سیّد حِمیَری رویش سیاه شد؟ چرا مولایش او را کمک نمیکند؟ ما به سید گفته بودیم دست از عقیده خود بردارد، امّا گوش نکرد، اکنون سزای کار خویش را میبیند .
همه دوستان سید ناراحت شدند، چرا صورت سید در این لحظههای آخر، سیاه شده است؟
شیعیان سرهای خود را پایین انداختند و از ناصبیها خجالت کشیدند، آنها نمیدانستند چه کنند.
بعد از مدّتی، در صورت سیاه سیّد حِمیَری، نقطه روشن و سفیدی ظاهر شد و آرام آرام تمام صورت سید را گرفت. صورت سید، روشن و نورانی شد و لبخند بر لبهای او نشست، او آخرین شعر خود را چنین میسراید: «کَذِبَ الزاعِمُونَ أنَّ علیّاً/ لَنْ یُنْجی مُحبَّهُ مِنْ هَناتٍ...: اشتباه میکنند کسانی که میگویند حضرت علی(ع)، دوست خود را در سختیها تنها میگذارد، امروز خداوند به خاطر مولایم علی(ع)، از گناهانم چشم پوشی کرد ».
آن روز، همه شیعیان شما شاد شدند و دشمنان شما شرمنده شدند و سرهای خود را پایین انداختند.
آری! شما هرگز دوستان خود را تنها نمیگذارید، شما در سختترین شرایط از آنان دستگیری میکنید.
و بعد از لحظاتی، سیّد حِمیَری جان به جان آفرین تسلیم کرد و در بهشت مهمان شما شد.100
سخن شما نور است، زیباست، سخن شما باعث هدایت میشود، هر کس به سخنان شما گوش فرا بدهد و به آن عمل کند، به حقیقت و رستگاری میرسد.
شما همواره ما را به تقوی و پرهیز از گناه سفارش نمودهاید، شما دوست دارید که شیعیان شما از همه زشتیها و گناهان دوری کنند و هرگز نافرمانی خدا را نکنند.
شما کسانی هستید که به نیکی کردن، عادت کردهاید، شما بزرگوار و کریم هستید، آری! عادت و روش و خوی شما، احسان و نیکی کردن به دیگران است.
سخاوت شما زبانزد همه است، شما هرگز کسی را که به سوی شما بیاید، ناامید نمیکنید.
شنیدهام که روزی در میدان جنگ، حضرت علی(ع) با کافران مشغول کارزار بود، در آن میان، مرد عربی که بتپرست بود، نگاهش به شمشیر علی(ع) افتاد، آن را بسیار قیمتی یافت. دلش میخواست که آن شمشیر از آن او باشد، او فریاد برآورد: «ای علی! شمشیر خود را به من بده»!
علی(ع) در یک چشم به هم زدن شمشیر خود را به سوی او افکند تا او آن را بردارد.
آن مرد نمیتوانست باور کند، رو به علی(ع) کرد و گفت: «آیا در این میدان جنگ، شمشیر خودت را به من میدهی؟».
علی(ع) در جوابش چنین گفت: تو از من خواهشی نمودی و شخصی که کریم است هرگز کسی را که از او خواهشی داشته ناامید نمیکند، من حتّی در این میدان جنگ هم کسی را ناامید نمیکنم.
مرد عرب به فکر فرو رفت، همه دیدند که او از جنگ دست کشید، از اسب خود پیاده شد و به سوی علی(ع) آمد و به دست او مسلمان شد.
* * *
شما راستگو بوده و هرگز با مردم تندخویی نمیکنید، شما با مدارا با دیگران برخورد میکنید، سخن شما حق و حقیقت است و نظر شما با حلم و عقل و درایت همراه است.
در هر کجا خیر و خوبی ذکر شود، شما اصل و فرع آن خوبی هستید، هر کس به سوی خوبیها برود، در واقع به سوی شما آمده است.
همه خوبیها با شما آغاز شده است، زیرا شما اوّلین آفریده خدا هستید، خدا همه خوبیها را اوّل به شما داد. شما اصل همه خوبیها هستید.
شما فرع خوبیها هستید، زیرا شما همه خوبیها را از خدای خود دارید، خدا اصل است و شما فرع.
خیرها و زیباییها نزد شماست، شما جایگاه همه زیباییها و خوبیها میباشید.
آری! هر کس به دنبال خوبیها باشد، سرانجام به شما میرسد، هر کس گلی از گلستان خوبیها بچیند، باید بداند آن گل از بوستان شماست.
* * *
من فدای شما بشوم! من چگونه بتوانم مدح و ثنای شما را بنمایم؟ چگونه خوبیها و زیباییهای شما را بشمارم؟
شما برگزیدگان خدایید و در این دنیا با بلاها و سختیهای زیادی روبرو شدید، دشمنان میخواستند نور شما را خاموش کنند، هجوم به خانه علی(ع)، آتش زدن آن خانه، حادثه عاشورا و...
شما در همه این امتحانهای بزرگ خدا سرافراز بیرون آمدید و با صبر خود صحنههای زیبایی را آفریدید.
من از خود شما یاد گرفتم که همه این بلاها را میتوان زیبا دید، هیچچیز نازیبا نیست. شهادت در راه خدا زیباست، اسارت زیباست. تشنگی هم زیباست، زندان هم زیباست، زیرا همه اینها برای حفظ دین خدا بوده است، شما پیروز این میدان هستید، شما بودید که دین خدا را از خطر نابودی نجات دادید، نام و یاد خدا را در قلبها زنده نگهداشتید.
آری! میتوان در اوج قلّه بلا ایستاد و زیبایی را به تماشا نشست، کاری که زینب(س)، دختر علی(ع) انجام داد؛ شهر کوفه، روز دوازدهم محرم، وقتی که ابنزیاد همه اسیران کربلا را در مجلس خود نشانده بود، او نگاهی به زینب(س) کرد و گفت: «دیدی که چگونه برادرت کشته شد. دیدی که چگونه پسرت و همه عزیزانت کشته شدند».
همه منتظر بودند تا صدای گریه و شیون زینب داغدار را بشنوند. زینب(س) در روز عاشورا داغ عزیزان زیادی را دیده است.
ناگهان زینب(س) لب به سخن گشود: «ما رأیتُ إلاّ جمیلاً»؛ «من در کربلا جز زیبایی ندیدم».101
تاریخ هنوز مات و مبهوت این جمله زینب(س) است. آخر این زینب(س) کیست؟
او معمّای بزرگ تاریخ است که در اوج قلّه بلا ایستاد و جز زیبایی ندید.
* * *
خوب میدانم خدا مرا به خاطر شما دوست دارد.
خدا مرا به خاطر شما عزیز کرد و نعمت ایمان واقعی را به من عطا نمود و مرا از عذاب نجات داد و از گردابهای غم رهایی بخشید!
من فدای شما بشوم، در سایه محبّت شما بود که من دین راستین را شناختم.
به خاطر این که من شما را دوست داشتم و ولایت شما را قبول نمودم، خدا هر مشکل زندگیام را برطرف نمود، ولایت و محبّت شما باعث شد تا زندگی من زیبا شود.
با ولایت شما توحید و خداپرستی، کامل میشود، بدون ولایت شما، هیچ کس نمیتواند به مقام توحید دست پیدا کند.
در سایه ولایت شما، همه اختلافهای جامعه اسلامی برطرف میشود، اگر همه کنار شما جمع بشوند و شما را به رهبری قبول کنند، دیگر از اختلافها هیچ خبری نخواهد بود.
شرط قبولی اعمال بندگان، همانا ولایت شما میباشد، اگر کسی ولایت شما را قبول نداشته باشد، خدا هیچ عبادتی را از او قبول نمیکند.
محبّت شما بر همه واجب است، همه باید شما را دوست داشته باشند، این مزد رسالت پیامبر است، پیامبر در مقابل این همه سختیهایی که برای مردم کشید، هیچ مزدی به جز محبّت شما طلب نکرد، او از مردم خواست تا شما را دوست داشته باشند.
خدا به شما مقامی بس بزرگ عنایت کرده است که هر کس آن مقام را ببیند به حمد و ثنای شما رو میآورد، مقامی که فقط از آن شماست و هیچ فرشتهای و هیچ پیامبری به غیر از حضرت محمّد(ص)، به آنجا راه ندارد.
آری! این مقام را خدا به شما عنایت کرده است، شما مخلوق خدا و بنده او هستید، او شما را آفرید و آن مقام بزرگ را به شما کرم نمود.
شما نزد خدا آبرومند هستید و خدا شفاعت شما را قبول میکند، همه فرشتگان، همه پیامبران، همه دوستان خدا میدانند که هرگاه مشکل بزرگی برای آنها پیش بیاید باید شما را درِ خانه خدا واسطه قرار بدهند تا مشکل آنها حل بشود. تنها دست توانا و گرهگشای شما میتواند مشکلات را حل کند.
شنیدهام که وقتی حضرت آدم(ع) از بهشت رانده شد، بسیار گریه نمود، اودستهای خود را رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا! تو را به حق محمّد و آل محمّد میخوانم که بخشش و رحمت خودت را بر من نازل کنی.102
نوح(ع) پیامبر برای نجات کشتی خود از تلاطم دریاها و ابراهیم(ع) برای نجات از آتش نمرود و موسی(ع) هنگامی که میخواست عصای خود را به زمین افکند، خدا را به حق شما قسم دادند، آنها شما را واسطه و شفیع خود قرار دادند و خدا هم دعایشان را مستجاب نمود.103
خدایا! من به آنچه تو نازل نمودی، ایمان آوردم! من به پیامبری محمّد(ص) و قرآن و ولایت خاندان او ایمان آوردهام، پس مرا در گروه محمّد و آل محمّد(ص) قرار بده و با آنان محشور کن.
خدایا! تو کاری کن که همواره قلب من به نور این ایمان روشن باشد، رحمت خود را بر من نازل کن که تو بسیار بخشنده و مهربانی.
تو وعده فرمودی که دعای بندگان خود را مستجاب نمایی، امیدوارم که این دعای مرا هم مستجاب کنی و رحمتت را بر من نازل کنی چرا که تو هرگز وعده خود را فراموش نمیکنی، آری! تو به همه وعدههایی که به بندگانت دادهای، عمل میکنی.
من گناهان زیادی دارم، من از گناهان خود میترسم! من میدانم که رضایت شما باعث میشود تا خدا آن گناهان را ببخشد، اکنون شما را به خدا قسم میدهم تا از خدا بخواهید تا او گناهانم را ببخشد.
من شما را به آن خدایی قسم میدهم که شما را رازدار خود قرار داد، همان خدایی که سرپرستی جهان هستی را به شما واگذاشت و اطاعت از شما را اطاعت خود قرار داد.
من میدانم که خدا شفاعت شما را قبول میکند، پس در پیشگاه خدا شفاعت مرا بنمایید تا او از من راضی شود و گناهانم را ببخشد.
شما میدانید که من حرف بیجا نمیزنم، بیراه نیامدهام، من از دوستان شما هستم، من پیرو و شیعه شما هستم. گنهکار هستم امّا پیرو شما هستم، میدانم هر کس از شما اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است، و هر کس نافرمانی شما را بنماید، نافرمانی خدا را نموده است.
خطاکار هستم، امّا شما را دوست دارم، میدانم هر کس شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است و هر کس شما را دشمن بدارد با خدا دشمنی کرده است.
* * *
بار خدایا! اگر من کسانی را بهتر از محمّد و آل محمّد(ص) مییافتم، بدون شک، آنان را شفیع و واسطه خود قرار میدادم. اکنون تو را قسم میدهم به حقّی که برای آنان قرار دادهای، معرفت و شناخت آنان را به من عنایت کنی و به خاطر آنان رحمت خودت را بر من نازل کنی که تو مهربانترینِ مهربانان هستی.
بار خدایا! بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و سلام ویژه خودت را نثار آنان کن. من در رسیدن به این آرزوی خود که در اینجا ذکر نمودم به تو توکّل میکنم. تو میدانی که آرزوی من، عرفان و شناخت محمّد و آل محمّد است، مرا به این آرزویم برسان!
تو خدای یگانه من هستی و من فقط او را میپرستم و به تو توکّل میکنم.
بار خدایا! یاری تو مرا بس است، تو بهترین مددکار و یاری رساننده هستی، یاریم کن و مرا به آرزویم برسان!104
مناسب دیدم که در اینجا متن زیارت جامعه را برای شما ذکر کنم تا شما بتوانید از آن استفاده نمایید. دوست عزیزم! این زیارت را میتوانی هر روز و در هر مکانی بخوانی.
مهم این است که دل تو پیش امامِ خودت باشد، آن وقت میتوانی حتی در منزل خود نیز این زیارت نامه را بخوانیو از آن بهره ببری، خوشا به حال کسانی که هر روز این زیارت را میخوانند و با آن به اوج معنویت و آرامش میرسند.
وضو بگیر و اگر بتوانی غسل زیارت کنی، خیلی بهتر است، به سوی حرم برو، وقتی به در حرم رسیدی چنین بگو:
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.
وارد شو و چند قدم نزدیک شو، 30 مرتبه «اَللّهُ اکْبَرُ» بگو، اکنون حرکت کن، نزدیکتر شو تو به مهمانی آسمان آمدهای، دوباره بأیست و 30 مرتبه «اَللّهُ اکْبَرُ» بگو. نزدیک شو، تو به همه مهمانی مهربانیها آمدهای، 40 بار «اَللّهُ اکْبَرُ» بگو، تو اکنون 100 بار «اللّه اکبر» گفتهای. حالا وقت آن است که عاشقانه چنین نجوا کنی، سلام کنی، سلام به همه خوبیها، سلام به همه زیباییها...
اکنون چنین بگو:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ وَمَهْبِطَ الْوَحْیِ وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَخُزّانَ الْعِلْمِ وَمُنْتَهَی الْحِلْمِ وَاُصُولَ الْکَرَمِ وَقادَةَ الْأُمَمِ وَاَوْلِیآءَ النِّعَمِ وَعَناصِرَ الْأَبْرارِ وَدَعآئِمَ الْأَخْیارِ وَساسَةَ الْعِبادِ وَاَرْکانَ الْبِلادِ وَاَبْوابَ الْأیمانِ وَاُمَنآءَ الرَّحْمنِ وَسُلالَةَ النَّبِیّینَ وَصَفْوَهَالْمُرْسَلینَ وَعِتْرَةَ خِیَرَةِ رَبِّ الْعالَمینَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ
اَلسَّلامُ عَلی اَئِمَّةِ الْهُدی وَمَصابیحِ الدُّجی وَاَعْلامِ التُّقی وَذَوِی النُّهی وَاُولِیالْحِجی وَکَهْفِ الْوَری وَوَرَثَةِ الْأَنْبِیآءِ وَالْمَثَلِ الْأَعْلی وَالدَّعْوَةِ الْحُسْنی وَحُجَجِ اللّهِ عَلی اَهْلِ الدُّنْیا وَالْأخِرَةِ وَالْأُولی وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
اَلسَّلامُ عَلی مَحآلِّ مَعْرِفَةِ اللّهِ وَمَساکِنِ بَرَکَةِ اللّهِ وَمَعادِنِ حِکْمَةِ اللّهِ وَحَفَظَةِ سِرِّ اللّهِ وَحَمَلَةِ کِتابِ اللّهِ وَاَوْصِیآءِ نَبِیِّ اللّهِ وَذُرِّیَّةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
اَلسَّـلامُ عَـلَی الـدُّعاةِ اِلَـی اللّهِ وَالْأَدِلاّءِ عَلی مَرْضاتِ اللّهِ وَالْمُسْتَقِرّینَ فی اَمْرِ اللّهِ وَالتّآمّینَ فی مَحَبَّةِ اللّهِ وَالْمُخْلِصینَ فـی تَوْحیدِ اللّهِ وَالْمُظْهِرینَ لأِمْرِ اللّهِ وَنَهْیِهِ وَعِبادِهِ الْمُکْرَمینَ الَّذینَ لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
اَلسَّلامُ عَلَی الْأَئِمَّةِ الدُّعاةِ وَالْقادَةِ الْهُداةِ وَالسّادَةِ الْوُلاةِ وَالذّادَةِ الْحُماةِ وَاَهْلِ الذِّکْرِ وَاُولِی الْأَمْرِ وَبَقِیَّةِ اللّهِ وَخِیَرَتِهِ وَحِزْبِهِ وَعَیْبَةِ عِلْمِهِ وَحُجَّتِهِ وَصِراطِهِ وَنُورِهِ وَبُرْهانِهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ کَما شَهِدَ اللّهُ لِنَفْسِهِ وَشَهِدَتْ لَهُ مَلائِکَتُهُ وَاُولُوا الْعِلْمِ مِنْ خَلْقِهِ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ.
وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ الْمُنْتَجَبُ وَرَسُولُهُ الْمُرْتَضی اَرْسَلَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
وَاَشْهَدُ اَنَّکُمُ الْأَئِمَّةُ الرّاشِدُونَ الْـمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقوُنَ الصّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطیعُونَ لِلّهِ الْقَوّامُونَ بِاَمْرِهِ الْعامِلُونَ بِاِرادَتِهِ الْفآئِزُونَ بِکَرامَتِهِ اِصْطَفاکُمْ بِعِلْمِهِ وَارْتَضاکُمْ لِغَیْبِهِ وَاخْتارَکُمْ لِسِرِّهِ وَاجْتَبیکُمْ بِقُدْرَتِهِ وَاَعَزَّکُمْ بِهُداهُ وَخَصَّکُمْ بِبُرْهانِهِ وَانْتَجَبَکُمْ لِنُورِهِ وَاَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ وَرَضِیَکُمْ خُلَفآءَ فی اَرْضِهِ وَحُجَجاً عَلی بَرِیَّتِهِ وَاَنْصاراً لِدینِهِ وَ حَفَظَةً لِسِرِّهِ وَخَزَنَةً لِعِلْمِهِ وَمُسْتَوْدَعاً لِحِکْمَتِهِ وَتَراجِمَةً لِوَحْیِهِ وَاَرْکاناً لِتَوْحیدِهِ وَشُهَدآءَ عَلی خَلْقِهِ وَاَعْلاماً لِعِبادِهِ وَمَناراً فی بِلادِهِ وَاَدِلاّءَ عَلی صِراطِهِ.
عَصَمَکُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَآمَنَکُمْ مِنَالْفِتَنِ وَطَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَاَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَکُمْ تَطْهیراً.
فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ وَاَکْبَرْتُمْ شَأْنَهُ وَمَجَّدْتُمْ کَرَمَهُ وَاَدَمْتُمْ ذِکْرَهُ وَوَکَّدْتُمْ میثاقَهُ وَاَحْکَمْتُمْ عَقْدَ طـاعَتِهِ وَنَصَحْتُمْ لَهُ فِی السِّرِّ وَالْعَلانِیَةِ وَدَعَوْتُمْ اِلی سَبیلِهِ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَبَذَلْتُمْ اَنْفُسَکُمْ فی مَرْضاتِهِ وَصَبَرْتُمْ عَلی ما اَصابَکُمْ فی جَنْبِهِ.
وَاَقَمْتُمُ الصَّلوةَ وَآتَیْتُمُ الزَّکاةَ وَاَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَجاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتّی اَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَبَیَّنْتُمْ فَرآئِضَهُ وَاَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَنَشَرْتُمْ شَرایِعَ اَحْکامِهِ وَسَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَصِرْتُمْ فی ذلِکَ مِنْهُ اِلَی الرِّضا وَسَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضآءَ وَصَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضی.
فَالرّاغِبُ عَنْکُمْ مارِقٌ وَاللاّزِمُ لَکُمْ لاحِقٌ وَالْمُقَصِّرُ فی حَقِّکُمْ زاهِقٌ وَالْحَقُّ مَعَکُمْ وَفیکُمْ وَمِنْکُمْ وَاِلَیْکُمْ وَاَنْتُمْ اَهْلُهُ وَمَعْدِنُهُ وَمیراثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَکُمْ وَاِیابُ الْخَلْقِ اِلَیْکُمْ وَحِسابُهُمْ عَلَیْکُمْ وَفَصْلُ الْخِطـابِ عِنْدَکُمْ وَآیاتُ اللّهِ لَدَیْکُمْ وَعَزآئِمُهُ فیکُمْ وَنُورُهُ وَبُرْهانُهُ عِنْدَکُمْ وَاَمْرُهُ اِلَیْکُمْ.
مَنْ والاکُمْ فَقَدْ والَی اللّهَ وَمَنْ عاداکُمْ فَقَدْ عادَ اللّهَ وَ مَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْاَحَبَاللّهَ وَمَنْ اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللّهَ وَمَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ اَنْتُمُ الصِّراطُ الْأَقْوَمُ وَشُهَدآءُ دارِ الْفَنآءِ وَشُفَعآءُ دارِ الْبَقآءِ وَالرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَالْأیَةُ الَْمخْزُونَةُ وَالْأَمانَةُ الْمُحْفُوظَةُ وَالْبابُ الْمُبْتَلی بِهِ النّاسُ.
مَنْ اَتیکُمْ نَجی وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَکَ اِلَی اللّهِ تَدْعُونَ وَعَلَیْهِ تَدُلُّونَ وَبِهِ تُؤْمِنُونَ وَلَهُ تُسَلِّمُونَ وَبِاَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَاِلی سَبیلِهِ تُرْشِدُونَ وَبِقَوْلِهِ تَحْکُمُونَ.
سَعَدَ مَنْ والاکُمْ وَهَلَکَ مَنْ عاداکُمْ وَخابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَضَلَّ مَنْ فارَقَکُمْ وَفازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ وَاَمِنَ مَنْ لَجَاَ اِلَیْکُمْ وَسَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ وَهُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَاْویهُ وَمَنْ خالَفَکُمْ فَالنّارُ مَثْویهُ وَمَنْ جَحَدَکُمْ کافِرٌ وَمَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ وَمَنْ رَدَّ عَلَیْکُمْ فی اَسْفَلِ دَرَکٍ مِنَ الْجَحیمِ.
اَشْهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَکُمْ فیما مَضی وَجارٍ لَکُمْ فیما بَقِیَ وَاَنَّ اَرْواحَکُمْ وَنُورَکُمْ وَطینَتَکُمْ واحِدَةٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ خَلَقَکُمُ اللّهُ اَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ حَتّی مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فی بُیُوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ.
وَجَعَلَ صَلَواتَنا عَلَیْکُمْ وَما خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طیباً لِخُلْقِنا وَطَهارَةً لِأَنْفُسِنا وَتَزْکِیَةً لَنا وَکَفّارَةً لِذُنُوبِنا فَکُنّا عِنْدَهُ مُسَلِّمینَ بِفَضْلِکُمْ وَمَعْرُوفینَ بِتَصْدیقِنا اِیّاکُمْ.
فَبَلَغَ اللّهُ بِکُمْ اَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمینَ وَاَعْلی مَنازِلِ الْمُقَرَّبینَ وَاَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلینَ حَیْثُ لا یَلْحَقُهُ لاحِقٌ وَلا یَفُوقُهُ فآئِقٌ وَلایَسْبِقُهُ سابِقٌ وَلا یَطْمَعُ فی اِدْراکِهِ طامِعٌ حَتّی لا یَبْقی مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلا صِدّیقٌ وَلا شَهیدٌ وَلا عالِمٌ وَلا جاهِلٌ وَلا دَنِیٌّ وَلا فاضِلٌ وَلا مُؤْمِنٌ صالِحٌ وَلا فِاجِرٌ طالِحٌ وَلاجَبّارٌ عَنیدٌ وَلاشَیْطانٌ مَریدٌ وَلا خَلْقٌ فیما بَیْنَ ذلِکَ شَهیدٌ اِلاّ عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ اَمْرِکُمْ وَعِظَمَ خَطَرِکُمْ وَکِبَرَ شَاْنِکُمْ وَتَمامَ نُورِکُمْ وَصِدْقَ مَقاعِدِکُمْ وَثَباتَ مَقامِکُمْ وَشَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَمَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ وَکَرامَتَکُمْ عَلَیْهِ وَخاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ وَقُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ.
بِاَبی اَنْتُمْ وَاُمّی وَاَهْلی وَمالی وَاُسْرَتی اُشْهِدُ اللّهَ وَاُشْهِدُکُمْ اَنّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَبِما آمَنْتُمْ بِهِ کافِرٌ بَعَدُوِّکُمْ وَبِما کَفَرْتُمْ بِهِ مُسْتَبْصِرٌ بِشَاْنِکُمْ وَبِضَلالَةِ مَنْ خالَفَکُمْ مُوالٍ لَکُمْ وَلِأَوْلِیآئِکُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدآئِکُمْ وَمُعادٍ لَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْمُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِما اَبْطَلْتُمْ مُطیعٌ لَکُمْ عارِفٌ بِحَقِّکُمْ مُقِرٌّ بِفَضْلِکُمْ مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ مُعْتَرِفٌ بِکُمْمُؤْمِنٌ بِاِیابِکُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ مُنْتَظِرٌ لأِمْرِکُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ آخِذٌبِقَوْلِکُمْ عامِلٌ بِاَمْرِکُمْ مُسْتَجیرٌ بِکُمْ زآئِرٌ لَکُمْ لائِذٌ عآئِذٌ بِقُبُورِکُمْ مُسْتَشْفِعٌ اِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بِکُمْ وَمُتَقَرِّبٌ بِکُمْ اِلَیْهِ وَمُقَدِّمُکُمْ اَمامَ طَلِبَتی وَحَوآئِجی وَاِرادَتی فی کُلِّ اَحْوالی وَاُمُوری مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَعَلانِیَتِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغآئِبِکُمْ وَاَوَّلِکُمْ وَآخِرِکُمْ وَمُفَوِّضٌ فی ذلِکَ کُلِّهِ اِلَیْکُمْ وَمُسَلِّمٌ فیهِ مَعَکُمْ وَقَلْبی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَرَاْیی لَکُمْ تَبَعٌ وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّی یُحْیِیَ اللّهُ تَعالی دینَهُ بِکُمْ وَیَرُدَّکُمْ فی اَیّامِهِ وَیُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ وَیُمَکِّنَکُمْ فی اَرْضِهِ.
فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ غَیْرِکُمْ آمَنْتُ بِکُمْ وَتَوَلَّیْتُ آخِرَکُمْ بِما تَوَلَّیْتُ بِهِ اَوَّلَکُمْ وَبَرِئْتُ اِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَمِنَ الْجِبْتِ وَالطّاغُوتِ وَالشَّیاطینِ وَحِزْبِهِمُ الظّالِمینَ لَکُمْ وَالْجاحِدینَلِحَقِّکُمْ وَالْمارِقینَ مِنْ وِلایَتِکُمْ وَالْغاصِبینَ لِأِرْثِکُمْ وَالشّآکّینَ فیکُمْ وَالْمُنْحَرِفینَ عَنْکُمْ وَمِنْ کُلِّ وَلیجَةٍ دُونَکُمْ وَکُلِّ مُطاعٍ سِواکُمْ وَمِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذینَ یَدْعُونَ اِلَی النّارِ.
فَثَبَّتَنِیَ اللّهُ اَبَداً ما حَییتُ عَلی مُوالاتِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَدینِکُمْ وَوَفَّقَنی لِطاعَتِکُمْ وَرَزَقَنی شَفاعَتَکُمْ وَجَعَلَنی مِنْ خِیارِ مَوالیکُمُ التّابِعینَ لِما دَعَوْتُمْ اِلَیْهِ وَ جَعَلَنی مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ وَیَسْلُکُ سَبیلَکُمْ وَیَهْتَدی بِهُدیکُمْ وَیُحْشَرُ فی زُمْرَتِکُمْ وَیَکِرُّ فی رَجْعَتِکُمْ وَیُمَلَّکُ فی دَوْلَتِکُـمْ وَ یُشَـرَّفُ فی عافِیَتِکُمْ وَیُمَکَّنُ فی اَیّامِکُمْ وَتَقِرُّ عَیْنُهُ غَداً بِرُؤْیَتِکُمْ.
بِاَبی اَنْتُمْ وَاُمّی وَنَفْسی وَاَهْلی وَمالی مَنْ اَرادَ اللّهَ بَدَءَ بِکُمْ وَمَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ وَمَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُمْ مَوالِیَّ لا اُحْصـی ثَنآئَکُمْ وَلا اَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ کُنْهَکُمْ وَمِنَ الْوَصْفِ قَدْرَکُمْ وَاَنْتُمْ نُورُ الْأَخْیارِ وَهُداةُ الْأَبْرارِ وَحُجَجُ الْجَبّارِ.
بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ وَبِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِکُمْ یُمْسِکُ السَّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَبِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَیَکْشِفُ الضُّرَّ وَعِنْدَکُمْ ما نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ وَهَبَطَتْ بِهِ مَلائِکَتُهُ وَاِلی جَدِّکُمْ [و اگر این زیارت را خطاب به حضرت علی(ع) میخوانید به جای عبارت : «وَاِلی جَدِّکُمْ» بگویید: «وَاِلی اَخیکَ» سپس ادامه زیارت را اینچنین بخوانید:]، بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمینُ.
آتاکُمُ اللّهُ ما لَمْ یُؤْتِ اَحَداً مِنَالْعالَمینَ طَاْطَاَ کُلُّ شَریفٍ لِشَرَفِکُمْ وَبَخَعَ کُلُّ مُتَکَبِّرٍ لِطـاعَتِکُمْ وَخَضَعَ کُلُّ جَبّارٍ لِفَضْلِکُمْ وَذَلَّ کُلُّشَیْءٍ لَکُمْ وَاَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِکُمْ وَفازَ الْفآئِزُونَ بِوِلایَتِکُمْ بِکُمْ یُسْلَکُ اِلَی الرِّضْوانِ وَعَلی مَنْ جَحَدَ وِلایَتَکُمْ غَضَبُ الرَّحْمنِ بِاَبی اَنْتُمْ وَاُمّی وَنَفسی وَاَهْلی وَمالی ذِکْرُکُمْ فِی الذّاکِرینَ وَاَسْمآؤُکُمْ فِی الْأَسْمآءِ وَاَجْسادُکُمْ فِی الْأَجْسادِ وَاَرْواحُکُمْ فِی اْلأَرْواحِ وَاَنْفُسُکُمْ فِی النُّفُوسِ وَآثارُکُمْ فِی الْأثارِ وَقُبُورُکُمْ فِی الْقُبُورِ فَما اَحْلی اَسْمآئَکُمْ وَاَکْرَمَ اَنْفُسَکُمْ وَاَعْظَمَ شَاْنَکُمْ وَاَجَلَّ خَطَرَکُمْ وَاَوْفی عَهْدَکُمْ وَاَصْدَقَ وَعْدَکُمْ.
کَلامُکُمْ نُورٌ وَاَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَوَصِیَّتُکُمُ التَّقْوی وَفِعْلُکُمُ الْخَیْرُ وَعادَتُکُمُ الْأِحْسانُ وَسَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ وَشَاْنُکُمُ الْحَقُّ وَالصِّدْقُ وَالرِّفْقُ وَقَوْلُکُمْ حُکْمٌ وَحَتْمٌ وَرَاْیُکُمْ عِلْمٌ وَحِلْمٌ وَحَزْمٌ.
اِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اَوَّلَهُ وَاَصْلَهُ وَفَرْعَهُ وَمَعْدِنَهُ وَمَاْویهُ وَمُنْتَهاهُ بِاَبی اَنْتُمْ وَاُمّی وَنَفْسی کَیْفَ اَصِفُ حُسْنَ ثَنآئِکُمْ وَاُحْصی جَمیلَ بَلائِکُمْ وَبِکُمْ اَخْرَجَنَا اللّهُ مِنَ الذُّلِّ وَفَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الْکُرُوبِ وَاَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَکاتِ وَمِنَ النّارِ.
بِاَبی اَنْتُمْ وَاُمّی وَنَفْسی بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا وَبِمُوالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَةُ وَعَظُمَتِ النِّعْمَةُ وَائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ وَبِمُوالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَلَکُمُ الْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَالدَّرَجاتُ الرَّفیعَةُ وَالْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَالْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالْجاهُ الْعَظیمُ وَالشَّاْنُ الْکَبیرُ وَالشَّفاعَةُ الْمَقْبُولَةُ.
رَبَّنا آمَنّا بِما اَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدینَ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً.
یا وَلِیَّ اللّهِ اِنَّ بَیـْنی وَبیْـنَ اللّهِ عَـزَّ وَ جَـلَّ ذُنُـوباً لا یَاْتی عَلَیْها اِلاّ رِضاکُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلی سِرِّهِ وَاسْتَرْعاکُمْ اَمْرَ خَلْقِهِ وَقَرَنَ طـاعَتَکُمْ بِطـاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبی وَکُنْتُمْ شُفَعآئی فَاِنّی لَکُمْ مُطیعٌ مَنْ اَطـاعَکُمْ فَقَدْ اَطـاعَ اللّهَ وَمَنْ عَصاکُمْ فَقَدْ عَصَی اللّهَ وَمَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّهَ وَمَنْ اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللّهَ.
اَللّـهُمَّ اِنّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعآءَ اَقْرَبَ اِلَیْکَ مِنْ مُحَمِّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الْأَخْیارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعآئی فَبِحَقِّهِمُ الَّذی اَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَیْکَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُدْخِلَنی فی جُمْلَةِ الْعارِفینَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ وَفی زُمْرَةِ الْمَرْحُومینَ بِشَفاعَتِهِمْ اِنَّکَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ وَصَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً وَحَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْـمَ الْوَکیلُ.
1 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علی الطبرسی (ت 620 ه )، تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .
2 . الاختصاص ، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الرابعة ، 1414 ه .
3 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه )، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .
4 . اُسد الغابة فی معرفة الصحابة ، علی بن أبی الکرم محمّد الشیبانی (ابن الأثیر الجَزَری) (ت 630 ه ) ، تحقیق : علی محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بیروت : دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
5 . الإصابة فی تمییز الصحابة ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود ، وعلی محمّد معوّض ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .
6 . الأصفی فی تفسیر القرآن، محمّد محسن الفیض الکاشانی (ت 1091 ه )، تحقیق: مرکز الأبحاث والدراسات الإسلامیة، قمّ: مکتب الإعلام الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1376 ه.
7 . الأصول الستّة عشر ، نخبة من الرواة ، قمّ : دار الشبستری ، الطبعة الثانیة ، 1405 ه .
8 . إعلام الوری بأعلام الهدی ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دارالمعرفة ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .
9 . أعیان الشیعة ، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371 ه ) ، إعداد: السیّد حسن الأمین ، بیروت : دارالتعارف ، الطبعة الخامسة، 1403 ه .
10 . الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یُعمل مرّة فی السنة ، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی الحسنی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقیق: جواد القیّومی ، قمّ : مکتب الإعلام الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .
11 . أمالی المفید ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .
12 . الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .
13 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی ، 1417 ه .
14 . إمتاع الأسماع فیما للنبی من الحفدة والمتاع، تقی الدین أحمد بن محمّد المقریزی (ت 845 ه )، تحقیق: محمّد عبد الحمید النمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1420 ه .
15 . الانساب الأشراف ، أحمد بن یحیی البلاذری (ت 279 ه ) ، تحقیق : سهیل زکّار وریاض زرکلی ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1417 ه.
16 . الأنوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة، جواد بن عبّاس الکربلائی، (معاصر)، انتشارات اعلمی، تهران، الطبعة الاُولی.
17 . أمالی الحافظ، أبو نعیم أحمد بن عبد اللّه الأصبهانی (ت 43 ه)، تحقیق: ساعد عمر غازی، طنطا: دار الصحابة للنشر، الطبعة الاُولی، 1410ه.
18 . أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، عبد اللّه بن عمر بن محمّد الشیرازی البیضاوی (ت 682 ه )،بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، 1418 ه .
19 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد بن محمّد تقی المجلسی ( ت 1110 ه ) ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1386 ه .
20 . البدایة والنهایة ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : مکتبة المعارف ، بیروت : مکتبة المعارف .
21 . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن علی الطبری (ت 525 ه ) ، النجف الأشرف : المطبعة الحیدریّة ، الطبعة الثانیة ، 1383 ه .
22 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت 290 ه ) ، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1404 ه .
23 . بیت الأحزان فی ذکر أحوالات سیّدة نساء العالمین فاطمة الزهراء، الشیخ عبّاس القمّی ( ت 1359 ه )، قمّ: دار الحکمة، الطبعة الاُولی، 1412 ه .
24 . تاج العروس من جواهر القاموس ، محمّد بن محمّد مرتضی الحسینی الزبیدی ( ت 1205 ه ) ، تحقیق : علی الشیری ، 1414 ه ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .
25 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : عمر عبد السلام تدمری ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .
26 . تاریخ مدینة دمشق ، علی بن الحسن بن عساکر الدمشقی ( ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، 1415 ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .
27 . التحقیق فی کلمات القرآن العلاّمة حسن المصطفوی (معاصر)، طهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامیة، الطبعة الاُولی، 1416 ه .
28 . تذکرة الحفّاظ ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
29 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر البصروی الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : عبد العظیم غیم ، ومحمّد أحمد عاشور ، ومحمّد إبراهیم البنّا ، القاهرة : دار الشعب .
30 . تفسیر الثعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، عبد الرحمن بن محمّد الثعالبی المالکی (ت 786 ه)، تحقیق: علی محمّد معوض، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، 1418 ه .
31 . تفسیر الثعلبی ، الثعلبی، (ت 427 ه)، تحقیق: أبو محمّد بن عاشور، بیروت : دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، 1422 ه .
32 . تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320 ه )، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، طهران : المکتبة العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1380 ه .
33 . تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (ت 671 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد الرحمن المرعشلی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة، 1405 ه .
34 . تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، (ت 329 ه )، تحقیق: السیّد طیّب الموسوی الجزائری، قمّ : منشورات مکتبة الهدی، الطبعة الثالثة، 1404 ه .
35 . التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت 604 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
36 . تفسیر فرات الکوفی ، أبو القاسم فرات بن إبراهیم بن فرات الکوفی (ق 4 ه ) ، تحقیق : محمّد کاظم المحمودی ، طهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
37 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علیّ بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة، 1412 ه .
38 . التوحید ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : هاشم الحسینی الطهرانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1398 ه .
39 . تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسی ( ت 460 ه ) ، تحقیق : السیّد حسن الموسوی ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثالثة ، 1364 ش .
40 . تهذیب التهذیب ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
41 . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ، یونس بن عبد الرحمن المزّی ( ت 742 ه ) ، تحقیق : الدکتور بشّار عوّاد معروف ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الرابعة ، 1406 ه .
42 . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، طهران : مکتبة الصدوق .
43 . جامع أحادیث الشیعة ، السیّد البروجردی ( ت 1383 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .
44 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ( ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .
45 . جمال الاُسبوع بکمال العمل المشروع ، علی بن موسی الحلّی (ابن طاووس) (ت 664 ه ) ، تحقیق : جواد القیّومی ، قمّ : مؤسّسة الآفاق ، الطبعة الاُولی، 1371 ش .
46 . الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، محمّد بن الحسن بن علی بن الحسین الحرّ العاملی (ت 1104 ه )، قمّ: مکتبة المفید.
47 . حلیة الأبرار فی أحوال محمّد وآله الأطهار ، هاشم البحرانی ، تحقیق : غلام رضا مولانا البروجردی ، قمّ : مؤسّسة المعارف الإسلامیة ، 1413 ه .
48 . الخرائج والجرائح ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .
49 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، قمّ : منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة .
50 . الدرّ النظیم، جمال الدین یوسف بن حاتم بن فوز بن مهنّد الشامی المشغری العاملی ( ت 664 ه )، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین بقمّ.
51 . الدعوات ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی ، 1407 ه .
52 . روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر الآلوسی) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسی (ت 1270 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
53 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علیّ الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .
54 . سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، الإمام محمّد بن یوسف الصالحی الشامی ( ت 942 ه ) ، تحقیق : عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمّد معوّض ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .
55 . سعد السعود ، أبو القاسم علیّ بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قم : مکتبة الرضی ، الطبعة الاُولی ، 1363 ه . ش .
56 . سنن الترمذی ( الجامع الصحیح ) ، أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی ( ت 279 ه ) ، تحقیق : عبد الرحمن محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الثانیة ، 1403 ه .
57 . سیر أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة، 1414 ه .
58 . السیرة الحلبیّة ، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی ( ت 11 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
59 . السیرة النبویّة ، إسماعیل بن عمر البصروی الدمشقی (ابن کثیر) (ت 747 ه ) ، تحقیق : مصطفی عبد الواحد ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .
60 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصری (ت 363 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .
61 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحمید بن محمّد المعتزلی (ابن أبی الحدید) (ت 656 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الثانیة، 1387 ه .
62 . الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی) ، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت 1091 ه ) ، طهران : مکتبة الصدر ، الطبعة الاُولی، 1415 ه.
63 . الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیّة ، أبو نصر إسماعیل بن حمّاد الجوهری (ت 398 ه ) ، تحقیق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بیروت : دار العلم للملایین ، الطبعة الرابعة 1410 ه .
64 . صحیح ابن حبّان ، علیّ بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
65 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة، 1410 ه .
66 . صحیح مسلم ، أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری ( ت 261 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، طبعة مصحّحة ومقابلة علی عدّة مخطوطات ونسخ معتمدة .
67 . الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) ، محمّد بن سعد منیع الزهری (ت 230 ه ) ، الطائف : مکتبة الصدّیق ، الطبعة الاُولی، 1414 ه .
68 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تقدیم : السیّد محمّد صادق بحر العلوم ، 1385 ه ، النجف الأشرف : منشورات المکتبة الحیدریة .
69 . عیون أخبار الرضا ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : الشیخ حسین الأعلمی ، 1404 ه ، بیروت : مؤّسة الأعلمی للمطبوعات .
70 . عیون المعجزات ، حسین بن عبد الوهّاب (ق 5 ه ) ، قمّ : منشورات الشریف الرضی ، الطبعة الاُولی، 1414 ه.
71 . غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام ، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : السیّد علی عاشور ، بیروت : مؤسّسة التاریخ العربی ، 1422 ه .
72 . الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب ، عبد الحسین أحمد الأمینی (ت 1390 ه ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الثالثة ، 1387 ه .
73 . الغیبة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : عباد اللّه الطهرانی ، وعلی أحمد ناصح ، قمّ : مؤسّسة المعارف الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1411 ه .
74 . فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق : عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1379 ه .
75 . الفتوح، أبو محمّد أحمد بن أعثم الکوفی (ت 314 ه )، تحقیق : علی شیری، بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولی، 1411 ه .
76 . الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة ، علیّ بن محمّد بن أحمد المالکی المکّی المعروف بابن صبّاغ (ت 855 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی .
77 . فضل الکوفة ومساجدها ، محمّد بن جعفر المشهدی الحائری ، تحقیق: محمّد سعید الطریحی ، بیروت: دار المرتضی .
78 . فلاح السائل ، أبو القاسم علی بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قمّ : مکتب الإعلام الإسلامی .
79 . فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، محمّد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: أحمد عبد السلام، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
80 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی ( ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .
81 . کامل الزیارات ، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (ت 367 ه ) ، تحقیق : عبد الحسین الأمینی التبریزی ، النجف الأشرف : المطبعة المرتضویة ، الطبعة الاُولی ، 1356 ه .
82 . کتاب سلیم بن قیس ، سلیم بن قیس الهلالی العامری (ت حوالی 90 ه ) ، تحقیق : محمّد باقر الأنصاری ، قمّ : نشر الهادی ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .
83 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .
84 . کشف الخفاء والإلباس عمّا اشتهر من الأحادیث علی ألسنة الناس ، إسماعیل بن محمّد العجلونی الجرّاحی (ت 1162 ه) ، بیروت : دار الکتب العلمیة، 1408 ه .
85 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ، علی بن عیسی الإربلی ( ت 687 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الکتاب الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .
86 . کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمّة الاثنی عشر ، أبو القاسم علی بن محمّد بن علی الخزّاز القمّی (ق 4 ه ) ، تحقیق: السیّد عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری ، طهران: نشر بیدار، الطبعة الاُولی، 1401 ه .
87 . کمال الدین وتمام النعمة ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی ، 1405 ه .
88 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدین علی المتّقی بن حسام الدین الهندی ( ت 975 ه ) ، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیّانی ، تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا ، بیروت : مؤّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی ، 1397 ه .
89 . کنز الفوائد ، أبو الفتح الشیخ محمّد بن علیّ بن عثمان الکراجکی الطرابلسی (ت 449 ه ) ، إعداد : عبد اللّه نعمة ، قمّ : دار الذخائر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
90 . لسان العرب ، أبو الفضل جمال الدین محمّد بن مکرم بن منظور المصری (ت 711 ه ) ، بیروت : دار صادر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .
91 . مثیر الأحزان ومنیر سبل الأشجان ، أبو إبراهیم محمّد بن جعفر الحلّی المعروف بابن نما (ت 645 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی(عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) .
92 . مجمع البحرین ، فخر الدین الطریحی (ت 1085 ه ) ، تحقیق: السیّد أحمد الحسینی ، طهران : مکتبة نشر الثقافة الإسلامیّة ، الطبعة الثانیة، 1408 ه .
93 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه .) ، تحقیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی والسید فضل اللّه الیزدی الطباطبائی ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .
94 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی ( ت 807 ه ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
95 . المجموع (شرح المهذّب) ، الإمام أبو زکریا محی الدین بن شرف النووی ( ت676 ه ) ، بیروت : دار الفکر .
96 . المحاسن ، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (ت 280 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی، قمّ : المجمع العالمی لأهل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .
97 . المحتضر، عزّ الدین أبو محمّد الحسن بن سلیمان بن محمّد الحلّی (ق 8 ه)، تحقیق: سیّد علی أشرف، قمّ: المکتبة الحیدریة، 1424 ه .
98 . مختصر بصائر الدرجات ، حسن بن سلیمان الحلّی (ق 9 ه ) ، قمّ : انتشارات الرسول المصطفی .
99 . المزار ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری الحارثی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : محمّد باقر الأبطحی ، قمّ : المؤتمر العالمی لألفیّة الشیخ المفید ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .
100 . مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، المیرزا حسین النوری ( ت 1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
101 . المستدرک علی الصحیحین ، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوری (ت 405 ه )، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1411 ه .
102 . مسند أبی یعلی الموصلی ، أبو یعلی أحمد بن علیّ بن المثنّی التمیمی الموصلی (ت 307 ه ) ، تحقیق : إرشاد الحقّ الأثری ، جدّة : دار القبلة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
103 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
104 . المصنّف ، أبو بکر عبد الرزّاق بن همام الصنعانی (ت 211 ه ) ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی ، بیروت : المجلس العلمی .
105 . معانی الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، 1379 ه ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی، 1361 ه .
106 . المعجم الکبیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .
107 . معجم مقاییس اللغة ، أحمد بن فارس الرازی القزوینی ، قمّ : مکتبة الإعلام الإسلامی .
108 . مقتل الحسین علیهالسلام ، موفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی (ت 568 ه ) ، تحقیق: محمّد السماوی ، قمّ : مکتبة المفید .
109 . مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم، میرزا محمّد الموسوی الإصفهانی، تحقیق: السیّد علی عاشور، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، الطبعة الاُولی، 1421 ه .
110 . الملل والنحل ، أبو الفتح محمّد بن عبد الکریم الشهرستانی (ت 548 ه ) ، بیروت : دار المعرفة ، 1406 ه .
111 . مناقب آل أبی طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، محمّد بن علی المازندرانی (ابن شهرآشوب) (ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیّة .
112 . مناقب آل أبی طالب (مناقب ابن شهر آشوب ) ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی ( ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .
113 . مناقب الإمام أمیرالمؤمنین علیهالسلام ، محمّد بن سلیمان الکوفی القاضی (ت 300 ه ) ، تحقیق : محمّد باقر المحمودی ، قمّ : مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیّة، الطبعة الاُولی، 1412 ه .
114 . المناقب (المناقب للخوارزمی) ، للحافظ الموفّق بن أحمد البکری المکّی الحنفی الخوارزمی (568 ه )، تحقیق : مالک المحمودی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
115 . موسوعة کلمات الإمام الحسین7 ، معهد تحقیقات باقر العلوم ، قمّ : دارالمعروف ، الطبعة الاُولی، 1415 ه .
116 . نظم درر السمطین ، محمّد بن یوسف الزرندی (ت 750 ه) ، إصفهان : مکتبة الإمام أمیر المؤمنین ، 1377 ش .
117 . النوادر (مستطرفات السرائر) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد بن إدریس الحلّی (ت 598 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی عج ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی عج ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .
118 . نور البراهین ، السیّد نعمة اللّه الموسوی الجزائری (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی، 1417 ه .
119 . النور المبین فی قصص الأنبیاء والمرسلین، السیّد نعمة اللّه الجزائری ( ت 1112 ه )، قمّ: منشورات الشریف الرضی.
120 . النهایة فی غریب الحدیث والأثر ، أبو السعادات مبارک بن مبارک الجزری المعروف بابن الأثیر (ت 606 ه ) ، تحقیق : طاهر أحمد الزاوی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة ، 1367 ش .
121 . نهج الإیمان ، علی بن یوسف بن جبر (ق 7 ه ) ، تحقیق : السیّد أحمد الحسینی ، مشهد : مجتمع الإمام الهادی ، الطبعة الاُولی ، 1418 ه .
122 . وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی ( ت 1104 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤّسة آل البیت لإحیاء التراث ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .
123 . الهجوم علی بیت فاطمة، عبد الزهراء مهدی، بیروت: دار الزهراء، 1999 م .
124 . الهدایة الکبری، أبو عبد اللّه الحسین بن حمدان الخصیبی (ت 334 ه )، بیروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة، 1411 ه .
125 . ینابیع المودّة لذوی القربی ، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (ت 1294 ه ) ، تحقیق : علی جمال أشرف الحسینی ، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1416 ه .
دوستان خوبم! دوست دارم نظر شما را درباره این کتاب بدانم، نظر شما، سرمایه من است.
پیامک خود را به سامانه پیامکوتاه من به شماره 30004569 بفرستید.
شما را دوست دارم و فقط به عشق شما مینویسم.
دکتر مهدی خُدّامیان آرانی به سال 1353 در شهرستان آران و بیدگل اصفهان دیده به جهان گشود. وی در سال 1368 وارد حوزه علمیّه کاشان شد و در سال 1372 در دانشگاه علامه طباطبائی تهران در رشته ادبیات عرب مشغول به تحصیل گردید.
ایشان در سال 1376 به شهر قمّ هجرت نمود و دروس حوزه را تا مقطع خارج فقه و اصول ادامه داد و مدرک سطح چهار حوزه علمیّه قم (دکترای فقه و اصول) را أخذ نمود.
موفقیّت وی در کسب مقام اوّل مسابقه جهانی کتاب رضوی بیروت در تاریخ 88/8/8 مایه خوشحالی هموطنانش گردید و اوّلین بار بود که یک ایرانی توانست در این مسابقات، مقام اوّل را کسب نماید.
بازسازی مجموعه هشت کتاب از کتب رجالیّ شیعه از دیگر فعالیّتهای پژوهشی این استاد است که فهارس الشیعه نام دارد، این کتاب ارزشمند در اوّلین دوره جایزه شهاب، چهاردهمین دوره کتاب فصل و یازدهمین همایش حامیان نسخ خطّی به رتبه برتر دست یافته است و در سال 1390 به عنوان اثر برگزیده سیزدهمین همایش کتاب سال حوزه انتخاب شد.
دکتر خدّامیان هرگز جوانان این مرز و بوم را فراموش نکرد و در کنار فعالیّتهای علمی، برای آنها نیز قلم زد. او تاکنون بیش از 50 کتاب فارسی نوشته است که بیشتر آنها جوایز مهمّی در جشنوارههای مختلف کسب نموده است. قلم روان، بیان جذاب و همراه بودن با مستندات تاریخی - حدیثی از مهمترین ویژگی این آثار میباشد.
آثار فارسی ایشان با عنوان «مجموعه اندیشه سبز» به بیان زیباییهای مکتب شیعه میپردازد و تلاش میکند تا جوانان را با آموزههای دینی بیشتر آشنا نماید. این مجموعه با همّت انشارات وثوق به زیور طبع آراسته شده است.
ناشر همه کتابهای فارسی، نشر وثوق میباشد.
این فهرست کتابهای چاپ شده تا سال 1392 میباشد.
1 - مهاجر بهشت: حوادث روزهای پایانی زندگی پیامبر
2 - قصه معراج : حوادث و شگفتیهای معراج پیامبر
3 - بانوی چشمه: زندگی حضرت خدیجه(س)
4 - فریاد مهتاب: زندگی حضرت زهرا(س)
5 - روشنی مهتاب: پاسخ به شبهات وهابیت - دفاع از حقیقت و ولایت
6 - سرزمین یاس: ماجرای بخشش فدک به فاطمه(س)
7 - روی دست آسمان: عید غدیر
8 - سکوت آفتاب: شهادت حضرت امیر المؤنین
9 - آرزوی سوم: ماجرای جنگ خندق
10 - فانوس اول: ماجرای شهادت مالک بن نویره
11 - الماس هستی: دهه امامت، غدیر خم.
12 - در قصر تنهایی: ماجرای صلح امام حسن(ع)
19-13: هفت شهر عشق: نگاهی نو به حماسه عاشورا (این کتاب در چاپ اول در هفت کتاب چاپ شد، در چاپ دوم به بعد در یک جلد چاپ شد).
20 - در اوج غربت: ماجرای شهادت مسلم بن عقیل
کتاب «سلام بر خورشید» در موضوع امامحسین(ع) میباشد (شرح زیارت عاشورا).
21 - صبح ساحل: حوادث زندگی امام صادق(ع)
22 - لذت دیدار ماه: ثواب زیارت امام رضا(ع)
23 - داستان ظهور: زیباییهای ظهور امام زمان(ع)
24 - حقیقت دوازدهم: اثبات ولادت امام زمان(ع)
25 - آخرین عروس: داستان میلاد امام زمان(ع)
کتاب «راهی به دریا» شرح زیارت آلیاسین میباشد و کتاب «گمگشته دل» در فضیلت انتظار ظهور نوشته شده است. ایندو کتاب نیز در موضوع امامزمان(ع) میباشد.
26 - خدای خوبیها: خداشناسی، توحید ناب
27 - با من تماس بگیرید: راه و روش دعا کردن
28 - با من مهربان باش: مناجات با خدا
29 - خدای قلب من: مناجات با خدا
30 - تا خدا راهی نیست: سخنان خدا با پیامبران
31 - در آغوش خدا: زیباییهای مرگ مومن
32 - یک سبد آسمان: نگاهی به چهل آیه قرآن
33 - راهی به دریا: شرح زیارت آل یاسین معرفت امام زمان(ع)
34 - سلام بر خورشید: شرح زیارت عاشورا
35 - نردبان آبی: شرح زیارت جامعه، امامشناسی
36 - گمگشته دل: فضیلت انتظار ظهور
37 - آسمانیترین عشق: فضلیت محبت به اهل بیت(ع)
38 - همسر دوست داشتنی: زندگی زناشویی بهتر
39 - بهشت فراموش شده: احترام به پدر و مادر
40 - سمت سپیده: ارزش علم دانش
41 - چرا باید فکر کنیم: ارزش فکر و اندیشه
42 - لطفا لبخند بزنید: ارزش لبخند و شادمانی
43 - راز خشنودی خدا: آثار کمک کردن به مردم
44 - به باغ خدا برویم: فضیلت حضور در مسجد
45 - راز شکرگزاری: شکر نعمتهای خدا
46 - فقط به خاطر تو: آثار اخلاص در عمل
47 - معجزه دست دادن : آثار دست دادن، ارتباط اجتماعی
49 - تحقیق « فهرست سعد » .
50 -تحقیق « فهرست الحمیری » .
51 - تحقیق « فهرست حمید ».
52 - تحقیق « فهرست ابن بطّة ».
53 - تحقیق « فهرست ابن الولید » .
54 - تحقیق « فهرست ابن قولویه » .
55 - تحقیق « فهرست الصدوق » .
56 - تحقیق « فهرست ابن عبدون » .
57 - تحقیق « آداب أمیر المؤمنین» .
58 - الصحیح فی فضل الزیارة الرضویة .
59 - الصحیح فی البکاء الحسینی .
60 - الصحیح فی فضل الزیارة الحسینیة .
61 - الصحیح فی کشف بیت فاطمه(س).
62 - صرخة النور.
63 - إلی الرفیق الأعلی.
(ناشر همه کتابهای فارسی، نشر وثوق میباشد).
انتشارات وثوق از سال 1376 فعالیت خود را درحوزه نشر کتاب آغاز کرد و امروز بسیار خرسند است که قدمی هر چند کوچک در جهت ترویج تعالیم اسلام و پاسخ گویی به نیازهای فکری وفرهنگی نسل جوان کشورعزیزمان ایران برداشته واین توفیق الهی قرین راهش بوده که محققان واندیشوران علم و ادب را همچنان از این دریای معرفت وبصیرت جرعه نوش کند.
چاپ و نشر بیش از 350 عنوان اثر در موضوعات مذهبی ، اخلاقی ، اجتماعی ، فلسفه وکلام به صورت عمومی و تخصصی حاصل کوشش های این انتشارات است.
از جمله کارهای بسیار مهم و ارزشمند انتشارات وثوق قرارداد مجموعه کتابهایی تحت عنوان اندیشه سبز می باشد که این قرارداد از ابتدای سال 1386 شروع شده است و تاکتون توانستم 48 عنوان کتاب تحت عوان اندیشه سبز روانه بازار نماییم.
از ویژگی های مهم این مجموعه می توان به سادگی و روانی مطالب مذهبی با رویکرد داستان و رمان اشاره کرد که با توجه به مستند بودن مطالب و استفاده از منابع دست اول کتب شیعه و سنی با قلمی بسیار شیوا جوانان عزیز را جذب کرده و کلام ناب معصومین علیهم السلام را ترویج نماییم.
1 . «روی محمّد بن إسماعیل البرمکی قال: حدّثنا موسی بن عبد اللّه النخعی قال: قلت لعلی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهمالسلام: علّمنی یا بن رسول اللّه قولاً أقوله، بلیغاً کاملاً إذا زرت واحداً منکم، فقال: إذا صرت إلی الباب فقف واشهد الشهادتین وأنت علی غسل، فإذا دخلت ورأیت القبر فقف وقل: اللّه أکبر، اللّه أکبر ـ ثلاثین مرّة ـ، ثمّ امشِ قلیلاً وعلیک السکینة والوقار، وقارب بین خطاک، ثمّ قف وکبّر اللّه عزّ وجلّ ثلاثین مرّة، ثمّ ادنُ من القبر وکبّر اللّه أربعین مرّة تمام مئة تکبیرة، ثمّ قل...»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 2 . «عن ابن محبوب، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، قال: قال رجل عنده: اللّه أکبر، فقال: اللّه أکبر من أیّ شیء؟ فقال: من کلّ شیء، فقال أبو عبد اللّه علیهالسلام: حدّدته، فقال الرجل: کیف أقول؟ فقال: قل: اللّه أکبر من أن یوصف»: الکافی ج 1 ص 117، التوحید للصدوق ص 312، معانی الأخبار ص 11، وسائل الشیعة ج 7 ص 191، مستدرک الوسائل ج 5 ص 327، بحار الأنوار ج 81 ص 366 و ج 90 ص 218، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 432، فلاح السائل ص 99؛ «عن جمیع بن عمرو، قال: قال لی أبو عبد اللّه علیهالسلام: أیّ شیء اللّه أکبر؟ فقلت: اللّه أکبر من کلّ شیء، فقال: وکان ثمّ شیء فیکون أکبر منه؟! فقلت: فما هو؟ قال: اللّه أکبر من أن یوصف»: المحاسن ج 1 ص 241، الکافی ج 1 ص 117، التوحید للصدوق ص 313، معانی الأخبار ص 11، وسائل الشیعة ج 7 ص 191، بحار الأنوار ج 90 ص 218، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 431، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 239. 3 . «فأتیت إلی باب دارها، وإذا أنا بالباب مغلق، فنظرت من شقوق الباب، وإذا بفاطمة الزهراء علیهاالسلام نائمّة عند الرحی، ورأیت الرحی تدور وتطحن البرّ، وهی تدور من غیر یدٍ تدیرها، والمهد أیضاً إلی جانبها والحسین علیهالسلام نائم فیه، والمهد یهتزّ ولم أرَ من یهزّه، ورأیت کفّاً تسبّح للّه قریباً من کفّ فاطمة الزهراء...؛ أمّا الطحّان فهو جبرئیل، وأمّا الذی یهزّ مهد الحسین فهو میکائیل، وأمّا الملک المسبّح فهو إسرافیل»: بحار الأنوار ج 37 ص 98. 4 . «قد روی لنا عن حبیب بن مظاهر الأسدی ـ بیّض اللّه وجهه ـ أنّه قال للحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهماالسلام: أیّ شیء کنتم قبل أن یخلق اللّه عزّ وجلّ آدم علیهالسلام؟ قال: کنّا أشباح نور ندور حول عرش الرحمان، فنعلّم الملائکة التسبیح والتهلیل والتحمید»: علل الشرائع ج 1 ص 23، بحار الأنوار ج 57 ص 311؛ «وبنا اهتدوا إلی معرفة اللّه وتسبیحه وتهلیله وتمجیده»: علل الشرائع ج 1 ص 5، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 237، کمال الدین ص 255، بحار الأنوار ج 18 ص 346 و ج 26 ص 336. 5 . «عن هشام الجوالیقی قال: سألتُ أبا عبد اللّه علیهالسلام عن قول اللّه عزّ وجلّ: سبحان اللّه، ما یعنی به؟ قال: تنزیهه»: الکافی ج 1 ص 118، التوحید للصدوق ص 312، بحار الأنوار ج 4 ص 169 و ج 90 ص 177؛ «سبحان اللّه هو تنزیهه، أی إبعاده عن السوء وتقدیسه»: تاج العروس ج 19 ص 106، لسان العرب ج 13 ص 548، النهایة فی غریب الحدیث ج 5 ص 43. 6 . «عن ابن محبوب، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، قال: قال رجل عنده: اللّه أکبر، فقال : اللّه أکبر من أیّ شیء؟! فقال: من کلّ شیء، فقال أبو عبد اللّه علیهالسلام: حدّدته، فقال الرجل: کیف أقول؟ فقال: قل: اللّه أکبر من أن یوصف»: الکافی ج 1 ص 117، التوحید للصدوق ص 312، معانی الأخبار ص 11، وسائل الشیعة ج 7 ص 191، مستدرک الوسائل ج 5 ص 327، بحار الأنوار ج 81 ص 366 و ج 90 ص 218، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 432، فلاح السائل ص 99؛ «عن جمیع بن عمرو، قال: قال لی أبو عبد اللّه علیهالسلام: أیّ شیء اللّه أکبر؟ فقلت: اللّه أکبر من کلّ شیء، فقال: وکان ثمّ شیء فیکون أکبر منه؟! فقلت: فما هو؟ قال: اللّه أکبر من أن یوصف»: المحاسن ج 1 ص 241، الکافی ج 1 ص 117، التوحید للصدوق ص 313، معانی الأخبار ص 11، وسائل الشیعة ج 7 ص 191، بحار الأنوار ج 90 ص 218، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 431، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 239. 7 . «ما من ملک یهبطه اللّه فی أمرٍ ما یهبطه إلاّ بدأ بالإمام فعرض ذلک علیه، وإنّ مختلف الملائکة من عند اللّه تبارک وتعالی إلی صاحب هذا الأمر»: الکافی ج 1 ص 394. 8 . «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة، وموضع الرسالة، ومختلف الملائکة...»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 9 . طه: 38 ـ 39. 10 . «سمعت أبا عبد اللّه علیهالسلام یقول: إنّ منّا لمن یعاین معاینة، وإنّ منّا لمن ینقر فی قلبه کیت وکیت»: بصائر الدرجات ص 251، بحار الأنوار ج 18 ص 270 و ج 25 ص 51 و ج 26 ص 19، 54، 87. 11 . «جیؤونی بعلیّ بن أبی طالب: الإرشاد ج 1 ص 126، بحار الأنوار ج 21 ص 15، کشف الغمّة ج 1 ص 213. 12 . «فتفل فی عینیه، ففتحهما فی الوقت ما بها من علّة»: شرح الأخبار ج 1 ص 148، وراجع: الأمالی للمفید ص 57، الأمالی للطوسی ص 171. 13 . «وانهزم الیهود وهم یقولون: قُتل مرحب قُتل مرحب»: الأمالی للطوسی ص 4، بحار الأنوار ج 21 ص 9. 14 . «وفی حمل أمیر المؤنین علیهالسلام الباب یقول الشاعر:إنّ امرءاً حمل الرِّتاجَ بخیبر/ یوم الیهود بقدرةٍ لمؤّد/ حمل الرتاج رتاج باب قموصها...»: الإرشاد ج 1 ص 129، نهج الإیمان لابن جبر ص 326، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 126، بحار الأنوار ج 21 ص 17 و ج 41 ص 281، الغدیر ج 6 ص 359، أعیان الشیعة ج 1 ص 272. 15 . «عن أبی رافع قال: لمّا دعا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله علیّاً علیهالسلام یوم خیبر فتفل فی عینیه، قال له: إذا أنت فتحتها فقف بین الناس، فإنّ اللّه أمرنی بذلک. قال أبو رافع: فمضی علیّ علیهالسلام وأنا معه، فلمّا أصبح افتتح خیبر، ووقف بین الناس، وأطال الوقوف، فقال الناس: إنّ علیّاً علیهالسلام یناجی ربّه، فلمّا مکث ساعة أمر بانتهاب المدینة التی فتحها. قال أبو رافع: فأتیت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله فقلت: إنّ علیّاً علیهالسلام وقف بین الناس کما أمرته، قال قوم منهم: یقول إنّ اللّه ناجاه، فقال: نعم یا رافع، إنّ اللّه ناجاه یوم الطایف ویوم عقبة تبوک ویوم حنین»: بصائر الدرجات ص 431، الاختصاص ص 327، بحار الأنوار ج 39 ص 154، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 340، غایة المرام ج 5 ص 247. 16 . «عن الرضا، عن أبیه، عن جدّه عن جعفر بن محمّد علیهمالسلام، فی قوله: «وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَآءُ»، قال: المختصّ بالرحمة نبیّ اللّه ووصیّه صلوات اللّه علیهما، إنّ اللّه خلق مئة رحمة، تسعة وتسعون رحمة عنده مذخورة لمحمّد صلیاللهعلیهوآلهوعلیّ علیهالسلام وعترتهما، ورحمة واحدة علی سائر الموجودین»: بحار الأنوار ج 24 ص 62. 17 . «فلمّا أفاق ناوله الحسن علیهالسلام قَعباً من لبن، فشرب منه قلیلاً، ثمّ نحّاه عن فیه وقال: احملوه إلی أسیرکم. ثمّ قال للحسن علیهالسلام: بحقّی علیک یا بُنی إلاّ ما طیّبتم مطعمه ومشربه، وارفقوا به إلی حین موتی، وتطعمه ممّا تأکل، وتسقیه ممّا تشرب وتکون أکرم منه. فعند ذلک حملوا إلیه اللبن وأخبروه بما قال أمیر المؤنین علیهالسلام فی حقّه، فأخذ اللعین وشربه»: بحار الأنوار ج 42 ص 289. 18 . «کان شامیاً رآه راکباً، فجعل یلعنه والحسن لا یردّ، فلمّا فرغ أقبل الحسن علیه وضحک وقال: أیّها الشیخ، أظنّک غریباً، ولعلّک شبّهت، فلو استعتبتنا أعتبناک، ولو سألتنا أعطیناک، ولو استرشدتنا أرشدناک، ولو استحملتنا حملناک، وإن کنت جائعاً أشبعناک، وإن کنت عریاناً کسوناک، وإن کنت محتاجاً أغنیاک، وإن کنت طریداً آویناک، وإن کان لک حاجة قضیناها لک، فلو حرّکت رحلک إلینا وکن ضیفنا إلی وقت ارتحالک کان أعود علیک؛ لأنّ لنا موضعاً رحباً وجاهاً عریضاً ومالاً کبیراً. فلمّا سمع الرجل کلامه بکی ثمّ قال: أشهد أنّک خلیفة اللّه فی أرضه، اللّه أعلم حیث یجعل رسالاته، وکنت أنت وأبوک أبغض خلق اللّه إلیَّ، والآن أنت أحبّ خلق اللّه إلیَّ. وحوّل رحله إلیه، وکان ضیفه إلی أن ارتحل، وصار معتقداً لمحبّتهم»: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 184، بحار الأنوار ج 43 ص 344. 19 . «عن علی بن الحسین قال: مرّ موسی بن عمران ـ علی نبیّنا وآله وعلیه السلام ـ برجلٍ وهو رافع یده إلی السماء یدعو اللّه، فانطلق موسی فی حاجته فغاب سبعة أیّام ثمّ رجع إلیه وهو رافع یده إلی السماء، فقال: یا ربّ، هذا عبدک رافع یدیه إلیک یسألک حاجته ویسألک المغفرة منذ سبعة أیّام لا تستجیب له. قال: فأوحی اللّه إلیه: یا موسی، لو دعانی حتّی تسقط یداه أو تنقطع یداه أو ینقطع لسانه، ما استجبت له حتّی یأتینی من الباب الذی أمرته»: المحاسن ج 1 ص 224، مستدرک الوسائل ج 1 ص 157، الجواهر السنیة ص 70، بحار الأنوار ج 2 ص 263 و ج 13 ص 355. 20 . «السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة وموضع الرسالة، ومختلف الملائکة ومهبط الوحی، ومعدن الرحمة وخزّان العلم، ومنتهی الحلم وأصول الکرم، وقادة الأُمم وأولیاء النعم، وعناصر الأبرار ودعائم الأخیار، وساسة العباد وأرکان البلاد، وأبواب الإیمان وأُمناء الرحمان، وسلالة النبیّین وصفوة المرسلین، وعترة خیرة ربّ العالمین، ورحمة اللّه وبرکاته...»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 21 . «تسیل کلّ عین فی جدولٍ إلی سبط، کانوا ستمئة ألف»: تفسیر البیضاوی ج 1 ص 329، مجمع البحرین ج 1 ص 462؛ «عن الإمام الباقر علیهالسلام: ویحمل حجر موسی بن عمران وهو وقر بعیر ، فلا ینزل منزلاً إلاّ انبعث عین منه...»: بصائر الدرجات ص 208، الکافی ج 1 ص 231، کمال الدین ص 670، الغیبة للنعمانی ص 244. 22 . الإمام الصادق علیهالسلام: «إنّ إبراهیم لمّا أُوقدت النار ، أتاه جبرئیل بثوبٍ من ثیاب الجنّة فألبسه إیّاه ، فلم یضرّه معه حرّ ولا برد»: بصائر الدرجات ص 209، الکافی ج 1 ص 232. 23 . الإمام الصادق علیهالسلام: «وکلّ نبیّ ورث علماً أو غیره ، فقد انتهی إلی محمّدٍ وآله»: علل الشرائع ج 1 ص 53، کمال الدین ص 142. 24 . «إنّ القائم إذا خرج یکون علیه قمیص یوسف...»: کمال الدین ص 143، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 464. 25 . «السلام علی أئمّة الهدی ومصابیح الدجی، وأعلام التقی وذوی النهی، وأولی الحجی وکهف الوری، وورثة الأنبیاء، والمثل الأعلی والدعوة الحسنی، وحجج اللّه علی أهل الدنیا والآخرة والأُولی، ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 26 . «اصحر بی مولای أمیر المؤنین علیّ بن أبی طالب ـ صلوات اللّه علیه ـ لیلة من اللیالی، فخرج من الکوفة، وانتهی إلی مسجد جعفی، فتوجّه إلی القبلة وصلّی أربع رکعات، فلمّا سلّم وسبّح وبسط کفّیه، قال: إلهی، کیف أدعوک وقد عصیتک وکیف لا أدعوک وقد عرفتک!... وقام فخرج واتّبعته حتّی خرج إلی الصحراء...راجع: فضل الکوفة ومساجدها ص 65، المزار لابن المشهدی ص 153، المزار للشهید الأوّل ص 275، بحار الأنوار ج 40 ص 200 و ج 97 ص 452. 27 . أنعام: 84. 28 . «السلام علی محالّ معرفة اللّه، ومساکن برکة اللّه، ومعادن حکمة اللّه، وحفظة سرّ اللّه، وحملة کتاب اللّه، وأوصیاء نبیّ اللّه، وذرّیة رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
کنت بواسط، وکان یوم أضحی، فحضرت صلاة العید مع الحجّاج، فخطب خطبة بلیغة، فلمّا انصرف جاءنی رسوله، فأتیته، فوجدته جالساً مستوفزاً، فقال: یا شعبی، هذا یوم الأضحی، وقد أردت أن أضحّی فیه برجلٍ من أهل العراق، فأحببت أن تسمع قوله، فتعلم أنّی قد أصبت الرأی فیما أفعل به. فقلت: أیّها الأمیر! أفتری أن تستنّ بسنّة رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله وتضحّی بما أمر أن یُضحّی به، وتفعل ما فعله، وتدع ما أردت أن تفعله به فی هذا الیوم العظیم إلی غیره؟! قال: یا شعبی، إن إذا سمعت ما یقول صوّبت رأیی فیه لکذبه علی اللّه وعلی رسوله صلیاللهعلیهوآله وإدخاله الشبهة فی الإسلام، قلت: أفیری الأمیر أن یعفینی عن ذلک؟ قال: لا بدّ من ذلک... فقال یحیی للحجّاج: قول اللّه عزّ وجلّ: «وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَـنَ»، مَن عنی بذلک؟ قال الحجّاج: إبراهیم، قال یحیی: فداود وسلیمان من ذرّیته؟ قال: نعم، قال یحیی: ومن نصّ اللّه عزّ وجلّ علیه بعد هذا أنّه من ذرّیته؟ فقرأ الحجّاج: «وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَ هَـرُونَ وَکَذَ لِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ». قال یحیی: ومن؟ فقرأ الحجّاج: «وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی». قال یحیی: ومن أین کان عیسی من ذرّیة إبراهیم ولا أب له من صلبه؟ قال: من قبل أُمّه، قال یحیی: فمن أقرب رحماً، مریم من إبراهیم، أم فاطمة من محمّد، أم الحسن والحسین منه، أم عیسی من إبراهیم...: شرح الأخبار ج 3 ص 92، کنز الفوائد ص 167، بحار الأنوار ج 10 ص 147، أعیان الشیعة ج 10 ص 303. 29 . «قبضه وصیّه وضمانه علی ما فیها ، علی ما ضمن یوشع بن نون لموسی بن عمران علیهماالسلام ، وعلی ما ضمن وأدّی وصیّ عیسی بن مریم ، وعلی ما ضمن الأوصیاء قبلهم علی أنّ محمّداً أفضل النبیّین ...» : بحار الأنوار ج 22 ص 482 . 30 . «لکن حین نزل برسول اللّه صلیاللهعلیهوآله الأمر ، نزلت الوصیّة من عند اللّه کتاباً مسجّلاً ، نزل به جبرئیل مع أُمناء اللّه تبارک وتعالی من الملائکة ، فقال جبرئیل : یا محمّد ، مرّ بإخراج من عندک إلاّ وصیّک لیقبضها منّا ، وتُشهدنا بدفعک إیّاها إلیه ضامناً لها ، یعنی علیّاً علیهالسلام. فأمر النبیّ صلیاللهعلیهوآله بإخراج من کان فی البیت ما خلا علیّاً، وفاطمة فیما بین الستر والباب ، فقال جبرئیل علیهالسلام : یا محمّد ، ربّک یُقرئک السلام ویقول : هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک ، وشرطت علیک... : الکافی ج 1 ص 281 ، بحار الأنوار ج 22 ص 479 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 378. 31 . «قد عهدتُ إلیک ، أُحدث العهد لک بمحضر أمینَی ربّ العالمین : جبرئیل ومیکائیل ، یا علیّ ، بحقّهما علیک إلاّ أنفذت وصیّتی علی ما فیها ، وعلی قبولک إیّاها بالصبر والورع علی منهاجی وطریقی... وإذا حضرتک الوفاة فأوصِ وصیّتک إلی من بعدک علی ما أوصیک...» : بحار الأنوار ج 22 ص 479. 32 . «عن علی بن عقبة، عن أبیه، قال: دخلنا علی أبی عبد اللّه علیهالسلام أنا والمعلّی بن خُنیس ، فقال: یا عقبة ، لا یقبل اللّه من العباد یوم القیامة إلاّ هذا الذی أنتم علیه، وما بین أحدکم وبین أن یری ما تقرّ به عینه إلاّ أن تبلغ نفسه هذا. وأومأ بیده إلی الورید، قال: ثمّ اتّکأ وغمز إلیَّ المعلّی أن سله ، فقلت: یا بن رسول اللّه ، إذا بلغت نفسه هذه فأیّ شیءٍ یری ؟ فردّ علیه بضعة عشر مرّة: أیّ شیءٍ یری ؟ فقال فی کلّها: یری. لا یزید علیها، ثمّ جلس فی آخرها فقال: یا عقبة ! قلت: لبّیک وسعدیک، فقال: أبیت إلاّ أن تعلم ؟ فقلت : نعم یا بن رسول اللّه، إنّما دینی مع دمی ، فإذا ذهب دمی کان ذلک، وکیف بک یا بن رسول اللّه کلّ ساعة؟ وبکیت، فرقِّ لی فقال: یراهما واللّه، قلت: بأبی أنت وأُمّی من هما ؟ فقال: ذاک رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله وعلیّ علیهالسلام، یا عقبة لن تموت نفس مؤنة أبداً حتّی تراهما. قلت: فإذا نظر إلیهما المؤن، أیرجع إلی الدنیا ؟ قال: لا، بل یمضی أمامه، فقلت له: یقولان شیئاً جُعلت فداک ؟ فقال: نعم، یدخلان جمیعاً علی المؤن فیجلس رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله عند رأسه، وعلیّ علیهالسلام عند رجلیه، فیکبّ علیه رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله فیقول: یا ولیّ اللّه أبشر ، أنا رسول اللّه، إنّی خیر لک ممّا تترک من الدنیا، ثمّ ینهض رسول اللّه فیقوم علیه علیّ صلوات اللّه علیهما، حتّی یکبّ علیه فیقول: یا ولیّ اللّه أبشر، أنا علیّ بن أبی طالب الذی کنت تحبّنی، أمّا لأنفعک. ثمّ قال أبو عبد اللّه علیهالسلام: أما إنّ هذا فی کتاب اللّه عزّ وجلّ، «لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»: المحاسن ج 171، بحار الأنوار ج 6 ص 18، ورواه الشیخ الکلینی فی الکافی ج 3 ص 129 باختلافٍ یسیر، وکذلک رواه العیّاشی فی تفسیره ج 2 ص 12 باختلافٍ یسیر.
قال العلاّمة المجلسی فی شرح هذا الخبر: «إنّما دینی مع دمی» : المراد بالدم الحیاة ، أی أترک طلب الدین ما دمت حیّاً، فإذا ذهب دمی ـ أی متّ ـ کان ذلک ـ أی ترک الطلب ـ أو المعنی: إنّه إنّما یمکننی تحصیل الدین ما دمت حیّاً، فقوله: فإذا ذهب دمی استفهام إنکاری ، أی بعد الموت کیف یمکننی طلب الدین؟ وفی الکافی: إنّما دینی مع دینک، فإذا ذهب دینی کان ذلک، أی إنّ دینی إنّما یستقیم إذا کان موافقاً لدینک ، فإذا ذهب دینی لعدم علمی بما تعتقده کان ذلک، أی الخسران والهلاک والعذاب الأبدی، أشار إلیه مبهماً لتفخیمه.
وأمّا استشهاده علیهالسلام با لآیة ، فالظاهر أنّه فسّر البُشری فی الحیاة الدنیا بما یکون عند الموت، ویحتمل أن یکون علیهالسلام فسّر البشری فی الآخرة بذلک ؛ لأنّ تلک الحالة من مقدّمات النشأة الآخرة، فالبشری فی الحیاة الدنیا بالمنامات الحسنة کما ورد فی أخبارٍ أُخر، أو بما بشّر اللّه فی کتبه وعلی لسان أنبیائه، والأوّل أظهر: بحار الأنوار ج 6 ص 186. 33 . «السلام علی الدعاة إلی اللّه، والأدلاّء علی مرضات اللّه، والمستقرّین فی أمر اللّه، والتامّین فی محبّة اللّه، والمخلصین فی توحید اللّه، والمظهرین لأمر اللّه ونهیه، وعباده المکرّمین، الذین لا یسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون، ورحمة اللّه وبرکاته، السلام علی الأئمّة الدعاة، والقادة الهداة، والسادة الولاة، والذادة الحماة»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 34 . نحل: 43. 35 . نساء: 59. 36 . هود: 86. 37 . «إذا قام القائم نزلت ملائکة بدر...»: الغیبة للنعمانی ص 252. 38 . «فیقول له جبرئیل: یا سیّدی ، قولک مقبول ، وأمرک جائز...»: مختصر بصائر الدرجات ص 182. 39 . هود: 86. 40 . «فإذا خرج أسند ظهره إلی الکعبة واجتمع إلیه ثلاثمئة وثلاثة عشر... فأوّل ما ینطق به هذه الآیة: «بَقیَةُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ» »: کمال الدین ص 331، بحار الأنوار ج 52 ص 192. 41 . «فنحن وشیعتنا حزب اللّه»: التوحید ص 166، بحار الأنوار ج 4 ص 20، ج 24 ص 213. 42 . مائده: 56. 43 . «الحمد للّه ربّ العالمین ، الرحمن الرحیم ، مالک یوم الدین ، بارئ الخلائق أجمعین ... أیّها القوم ، إنّ اللّه تعالی ـ وله الحمد ـ ابتلانا بمصائب جلیلة ، وثلمة فی الإسلام عظیمة ، قُتل أبو عبد اللّه علیهالسلام وعترته ، وسُبی نساؤه وصبیته ...»: مثیر الأحزان ص 112 . 44 . «السلام علی الأئمّة الدعاة، والقادة الهداة، والسادة الولاة، والذادة الحماة وأهل الذکر، وأُولی الأمر، وبقیّة اللّه وخیرته وحزبه، وعیبة علمه، وحجّته وصراطه ونوره، ورحمة اللّه وبرکاته»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 45 . «الصِّراط والسِّراط والزِّراط: الطریق»: الصحاح ج 3 ص 1139 «صرط» ، لسان العرب ج 7 ص 340 «صرط» ؛ «الصِّراط ـ بالکسر ـ الطریق»: تاج العروس ج 10 ص 320 «صرط»؛ «سَرَطَ: أصلٌ صحیحٌ واحد، یدلّ علی غیبة فی مرّ وذهاب»: معجم مقاییس اللغة ج 3 ص 152 «سرط»؛ «والسِّراط لغةً فی الصِّراط»: الصحاح ج 3 ص 1131 «سرط»؛ «إنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة هو الطریق الواضح الواسع مادّیاً أو معنویاً»: التحقیق فی کلمات القرآن ج 6 ص 228. 46 . «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له کما شهد لنفسه وشهدت له ملائکته وأُولوا العلم من خلقه، لا إله إلاّ هو العزیز الحکیم، وأشهد أنّ محمّداً عبده المنتجب ورسوله المرتضی، أرسله بالهدی ودین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون، وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون المهدیون المعصومون»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 47 . «عن سلیم بن قیس الهلالی قال: سمعت أمیر المؤنین علیّاً علیهالسلام یقول: احذروا علی دینکم ثلاثة: رجلاً قرأ القرآن حتّی إذا رأیت علیه بهجته اخترط سیفه علی جاره ورماه بالشرک، فقلت: یا أمیر المؤنین أیّهما أولی بالشرک؟ قال: الرامی. ورجلاً استخفّته الأحادیث کلّما أحدثت أُحدوثة کذب مدّها بأطول منها، ورجلاً آتاه اللّه عزّ وجلّ سلطاناً فزعم أنّ طاعته طاعة اللّه ومعصیته معصیة اللّه، وکذب؛ لأنّه لا طاعة لمخلوقٍ فی معصیة الخالق، لا ینبغی للمخلوق أن یکون حبّه لمعصیة اللّه فلا طاعة فی معصیته ولا طاعة لمن عصی اللّه، إنّما الطاعة للّه ولرسوله ولولاة الأمر، وإنّما أمر اللّه عزّ وجلّ بطاعة الرسول؛ لأنّه معصوم مطهّر، لا یأمر بمعصیته، وإنّما أمر بطاعة أُولی الأمر؛ لأنّهم معصومون مطهّرون لا یأمرون بمعصیته»: الخصال ص 139، بحار الأنوار ج 72 ص 338 و ج 89 ص 179، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 178 و ج 15 ص 158، التفسیر الصافی ج 1 ص 464، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 501. 48 . توبه، 119. 49 . «سألتُ أبا جعفرٍ علیهالسلام عن قول اللّه عزّ وجلّ: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّـدِقِینَ»، قال: إیّانا عنی»: الکافی ج 1 ص 208، بصائر الدرجات ص 51، دعائم الإسلام ج 1 ص 21، بحار الأنوار ج 24 ص 31، التفسیر الأصفی ج 1 ص 497، التفسیر الصافی ج 2 ص 387، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 280. 50 . جن: 26. 51 . «وأشهد أنّکم الأئمّة الراشدون، المهدیون المعصومون، المکرّمون المقرّبون، المتّقون الصادقون المصطفون، المطیعون للّه، القوّامون بأمره، العاملون بإرادته، الفائزون بکرامته، اصطفاکم بعلمه، وارتضاکم لغیبه، واختارکم لسرّه»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
«عن سدیر قال: کنت أنا وأبو بصیر ویحیی البزّاز وداود بن کثیر فی مجلس أبی عبد اللّه علیهالسلام، إذ خرج إلینا وهو مغضب، فلمّا أخذ مجلسه قال: یا عجباً لأقوامٍ یزعمون أنّا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب إلاّ اللّه عزّ وجلّ، لقد هممتُ بضرب جاریتی فلانة، فهربت منّی فما علمت فی أیّ بیوت الدار هی. قال سدیر: فلمّا أن قام من مجلسه وصار فی منزله، دخلت أنا وأبو بصیر ومیسر وقلنا له: جُعلنا فداک، سمعناک وأنت تقول کذا وکذا فی أمر جاریتک، ونحن نعلم أنّک تعلم علماً کثیراً ولا ننسبک إلی علم الغیب، قال: فقال: یا سدیر: ألم تقرأ القرآن؟ قلت: بلی، قال: فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ وجلّ: «قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَـبِ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»؟ قال: قلت: جُعلت فداک قد قرأته، قال: فهل عرفت الرجل؟ وهل علمت ما کان عنده من علم الکتاب؟ قال: قلت: أخبرنی به؟ قال: قدر قطرة من الماء فی البحر الأخضر، فما یکون ذلک من علم الکتاب؟! قال: قلت جُعلت فداک ما أقلّ هذا، فقال: یا سدیر، ما أکثر هذا، أن ینسبه اللّه عزّ وجلّ إلی العلم الذی أخبرک به یا سدیر، فهل وجدت فیما قرأت من کتاب اللّه عزّ وجلّ أیضا: «قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیدَاً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَـبِ»؟ قال: قلت: قد قرأته جُعلت فداک، قال: أفمن عنده علم الکتاب کلّه أفهم، أم من عنده علم الکتاب بعضه؟ قلت: لا، بل من عنده علم الکتاب کلّه، قال: فأومأ بیده إلی صدره وقال: علم الکتاب واللّه کلّه عندنا، علم الکتاب واللّه کلّه عندنا»: الکافی ج 1 ص 257، وراجع بصائر الدرجات ص 233، بحار الأنوار ج 26 ص 197، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 523، غایة المرام ج 4 ص 57. 52 . «اجتباکم بقدرته، بأنّهم لمّا کانوا مظهر قدرته کما دلّت علیه الأخبار، فحینئذٍ معنی الاجتباء بالقدرة هو أنّهم مصدر آثارها... فلا یکون أحدٌ فی القدرة وآثارها مثلهم، فیکون الباء حینئذٍ بمعنی اللاّم الغائی، أی: اجتباهم لغایة إظهار قدرته تعالی»: الأنوار الساطعة ج 3 ص 322. 53 . «وکان الحجر حجراً منقوراً فی صخر، والباب من الحجر فی ذلک الصخر المنقور کأنّه حجر رحی فی وسطه ثقب لطیف... وجعل یده الیسری فی ذلک الثقب»: الخرائج والجرائح ج 1 ص 160، بحار الأنوار ج 21 ص 29، أعیان الشیعة ج 1 ص 405؛ «قال أمیر المؤنین علیهالسلام: أنا الهادی وأنا المهتدی... وأنا ید اللّه المبسوطة علی عباده»: التوحید ص 165، معانی الأخبار ص 17، الاختصاص ص 248، بحار الأنوار ج 4 ص 9 و ج 24 ص 199 و ج 26 ص 258، ینابیع المودّة ج 3 ص 401. 54 . «عن جابر: إنّ علیّاً حمل الباب یوم خیبر، وإنّه جُرّب بعد ذلک فلم یحمله أربعون رجلاً»: مناقب الإمام أمیر المؤمنین لابن سلیمان الکوفی ج 2 ص 562، فتح الباری ج 7 ص 367، المصنّف لابن أبی شیبة ج 7 ص 506، کنز العمّال ج 13 ص 136، کشف الخفاء ج 1 ص 365، البدایة والنهایة ج 4 ص 216، إمتاع الأسماع ج 1 ص 310، السیرة النبویة لابن کثیر ج 3 ص 359، سبل الهدی والرشاد ج 5 ص 128؛ «فاجتمع علیه بعده سبعون رجلاً، فکان جهداً أن أعادوه مکانه»: السیرة الحلبیة ج 2 ص 37؛ «ولقد تکلّف حمله أربعون رجلاً فما أطاقوه»: الدعوات للراوندی ص 64، الأمالی للصدوق ص 604، روضة الواعظین ص 127، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 125، بحار الأنوار ج 21 ص 26 و ج 41 ص 280. 55 . «واللّه ما قلعتُ باب خیبر ورمیت به خلف ظهری أربعین ذراعاً بقوّة جسدیة، ولا حرکة غذائیة، لکنّی أُیّدت بقوّةٍ ملکوتیة، ونفسٌ بنور ربّها مضیئة، وأنا من أحمد کالضوء من الضوء، واللّه لو تظاهرت العرب علی قتالی لمّا ولّیت»: الأمالی للصدوق ص 604، روضة الواعظین ص 127، عیون المعجزات لابن عبد الوهّاب ص 6، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 78، بحار الأنوار ج 21 ص 26، نهج الإیمان لابن جبر ص 325؛ «ثمّ ألقاه من یده ـ أی وراء ظهره ـ ثمانین شبراً»: السیرة الحلبیة ج 2 ص 737؛ «ثمّ رمی بالباب رمیاً»: إعلام الوری ج 1 ص 208، بحار الأنوار ج 21 ص 22. 56 . «عن أبی بصیر قال: کنت مع أبی عبد اللّه علیهالسلام، فذکر شیئاً من أمر الإمام إذا ولد، قال: واستوجب زیادة الروح فی لیلة القدر، فقلت: جُعلت فداک، ألیس الروح جبرئیل؟ قال: جبرئیل من الملائکة، والروح خلق أعظم من الملائکة، ألیس اللّه یقول: «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَ الرُّوحُ» »: بصائر الدرجات ص 484، مختصر بصائر الدرجات ص 4، دلائل الإمامة للطبری ص 305، بحار الأنوار ج 25 ص 64. 57 . «أیّها الناس، إنّی لم أزل منذ قُبض رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله مشغولاً بغسله، ثمّ بالقرآن، حتّی جمعته فی هذا الثوب، فلم ینزل اللّه علی نبیّه آیة من القرآن وقد جمعتها کلّها فی هذا الثوب، ولیست منه آیة أقرأنیها رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله وعلّمنی تأویلها...»: الاحتجاج ج 1 ص 107 ، بحار الأنوار ج 28 ص 265 و ج 89 ص 40 ، غایة المرام ج 5 ص 316 ، بیت الأحزان ص 106. 58 . «فقال عمر : ما أغنانا بما معنا من القرآن عمّا تدعونا إلیه...»: نفس المصادر السابقة. 59 . «واجتباکم بقدرته، وأعزّکم بهداه، وخصّکم ببرهانه، وانتجبکم بنوره، وأیّدکم بروحه، ورضیکم خلفاء فی أرضه، وحججاً علی بریّته، وأنصاراً لدینه وحفظةً لسرّه، وخزنةً لعلمه، ومستودعاً لحکمته، وتراجمةً لوحیه، وأرکاناً لتوحیده، وشهداءً علی خلقه»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
«عن إسحاق بن راهویه، قال: لمّا وافی أبو الحسن الرضا علیهالسلام بنیسابور وأراد أن یخرج منها إلی المأمون، اجتمع إلیه أصحاب الحدیث فقالوا له: یا بن رسول اللّه، ترحل عنّا ولا تحدّثنا بحدیثٍ فنستفیده منک؟ وکان قد قعد فی العماریة، فأطلع رأسه وقال: سمعتُ أبی موسی بن جعفرٍ یقول: سمعت أبی جعفر بن محمّدٍ یقول: سمعت أبی محمّد بن علیٍّ یقول: سمعت أبی علیّ بن الحسین یقول: سمعت أبی الحسین بن علیّ بن أبی طالبٍ یقول: سمعت أبی أمیر المؤنین علیّ بن أبی طالبٍ یقول: سمعت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله یقول: سمعت جبرئیل یقول: سمعت اللّه جلّ جلاله یقول: لا إله إلاّ اللّه حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی. قال: فلمّا مرّت الراحلة نادانا: بشروطها وأنا من شروطها»: التوحید للصدوق ص 25، الأمالی للصدوق ص 306، ثواب الأعمال ص 6، عیون أخبار الرضا ج 1 ص 144، معانی الأخبار ص 371، الجواهر السنیة ص 22، بحار الأنوار ج 3 ص 7، ج 49 ص 123، نور البراهین ج 1 ص 76، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 39، بشارة المصطفی ص 413، وراجع روضة الواعظین ص 42، مناقب آل أبی طالب ج 2 ص 296، ینابیع المودّة ج 3 ص 123. 60 . توبه: 105. 61 . «عن عبد الرحمن بن کثیر، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، قوله: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»، قال: هم الأئمّة تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ یوم إلی یوم القیامة»؛ بصائر الدرجات ص 447، بحار الأنوار ج 23 ص 345، «عن برید العجلی قال: کنت عند أبی عبد اللّه علیهالسلام فسألته عن قوله تعالی: «اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»، قال: إیّانا عنی»؛، «عن معلّی بن خُنیس، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، فی قول اللّه تبارک وتعالی: «اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»، قال: هو رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله والأئمّة علیهمالسلام تُعرض علیهم أعمال العباد کلّ خمیس»؛ «عن المیثمی قال: سألتُ أبا عبد اللّه علیهالسلام عن قول اللّه تعالی: «فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»، قال: هم الأئمّة»: بصائر الدرجات ص 447، وراجع الکافی ج 1 ص 219، معانی الأخبار ص 392، دعائم الإسلام ج 1 ص 21، جمال الأُسبوع ص 116، سعد السعود ص 98، الفصول المهمّة للحرّ العاملی ج 1 ص 390، تفسیر العیّاشی ج 2 ص 109، تفسیر القمّی ج 1 ص 304، وسائل الشیعة ج 16 ص 107، مستدرک الوسائل ج 12 ص 164، بحار الأنوار ج 23 ص 346، جامع أحادیث الشیعة ج 13 ص 307. 62 . «خرجتُ من عند أبی عبد اللّه علیهالسلام لیلةً ممسیاً ، فأتیت منزلی بالمدینة ، وکانت أُمّی معی، فوقع بینی وبینها کلام، فأغلظت لها، فلمّا أن کان من الغد صلّیت الغداة وأتیت أبا عبد اللّه علیهالسلام ، فلمّا دخلت علیه فقال لی مبتدءاً: یا أبا مهزم ، مالک ولخالدة أغلظت فی کلامها البارحة؟ أما علمت أنّ بطنها منزلٌ قد سکنته، وأنّ حجرها مهدٌ قد غمزته، وثدیها وعاءٌ قد شربته؟ قال: قلت: بلی ، قال: فلا تغلظ لها»: بصائر الدرجات ص 263، مستدرک الوسائل ج 15 ص 190، الخرائج والجرائح ج 2 ص 729. 63 . احزاب: 33. 64 . «فلمّا رأی ذلک شمر بن ذی الجوشن ، استدعی الفرسان فصاروا فی ظهور الرجّالة ، وأمر الرماة أن یرموه ، فرشقوه بالسهام حتّی صار کالقنفذ» : الإرشاد ج 2 ص 111 ، روضة الواعظین ص 208، إعلام الوری ج 1 ص 468، ولیس فیه من «استدعی» إلی «الرجّالة» . 65 . «فوقف وقد ضعف عن القتال ، أتاه حجر علی جبهته هشمها...»: مثیر الأحزان ص 73 . 66 . «فوقف یستریح وقد ضعف عن القتال... فأتاه سهمٌ محدّدٌ مسمومٌ له ثلاث شعب ، فوقع فی قلبه» : مقتل الحسین للخوارزمی ج 2 ص 34 ، بحار الأنوار ج 45 ص 53 . 67 . «فقال الحسین علیهالسلام : بسم اللّه وباللّه وعلی ملّة رسول اللّه» : مقتل الحسین للخوارزمی ج 2 ص 34 ؛ «فرماه ... وأبو أیّوب الغنوی بسهمٍ مسمومٍ فی حلقه ، فقال علیهالسلام : بسم اللّه ولا حول ولا قوّة إلاّ باللّه ، وهذا قتیل فی رضی اللّه»: المناقب لابن شهر آشوب ج 4 ص 111 ، بحار الأنوار ج 45 ص 55 . 68 . «فإذا امتلأت قال : اللّهمّ إنّ هذا فیک قلیل»: الدرّ النظیم ص 551 . 69 . «وقال : هکذا واللّه أکون حتّی ألقی جدّی محمّدا وأنا مخضوبٌ بدمی» : مقتل الحسین للخوارزمی ج 2 ص 34 ، بحار الأنوار ج 45 ص 53 . 70 . «وقد أصابته اثنتان وسبعون جراحة»: مثیر الأحزان ص 73 . 71 . «... وأعلاماً لعباده، ومناراً فی بلاده، وأدلاّءً علی صراطه، عصمکم اللّه من الزلل، وآمنکم من الفتن، وطهّرکم من الدنس، وأذهب عنکم الرجس وطهّرکم تطهیراً، فعظّمتم جلاله، وأکبرتم شأنه، ومجّدتم کرمه، وأدمنتم ذکره، ووکدتم میثاقه، وأحکمتم عقد طاعته، ونصحتم له فی السرّ والعلانیة، ودعوتم إلی سبیله بالحکمة والموعظة الحسنة، وبذلتم أنفسکم فی مرضاته، وصبرتم علی ما أصابکم فی جنبه»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523؛ «وقال: صبراً علی قضائک یا ربّ، لا إله سواک، یا غیاث المستغیثین...»: موسوعة کلمات الإمام الحسین ص 615. 72 . «عن عبد الملک عن بشیر النبّال، قال: کنت علی الصفا وأبو عبد اللّه قائمٌ علیها، إذا انحدر وانحدرت فی أثره. قال: وأقبل أبو الدوانیق علی جمازته ومعه جنده علی خیلٍ وعلی إبل، فزحموا أبا عبد اللّه علیهالسلام حتّی خفت علیه من خیلهم، فأقبلت أقیه بنفسی وأکون بینهم وبینه بیدی. قال: فقلت فی نفسی: یا ربّ، عبدک وخیر خلقک فی أرضک وهؤاء شرّ من الکلاب قد کانوا یعتبونه. قال: فالتفت إلیَّ وقال: یا بشیر! قلت: لبّیک، قال: ارفع طرفک لتنظر. قال: فإذا واللّه واقیة وافیة خ د من اللّه أعظم ممّا عسیت أن أصفه. قال: فقال: یا بشیر، إنّا أُعطینا ما تری، ولکنّا أُمرنا أن نصبر فصبرنا»: الأُصول الستّة عشر ص 100، مستدرک الوسائل ج 9 ص 453. 73 . «قد عجبت من صبرک ملائکةُ السماوات»: المزار لابن المشهدی ص 504، بحار الأنوار ج 98 ص 240. 74 . «عن صفوان قال: سمعتُ أبا الحسن علیهالسلام یقول: إنّ إلینا إیّاب هذا الخلق وعلینا حسابهم»: تفسیر فرات الکوفی ص 551، بحار الأنوار ج 7 ص 202 و ج 24 ص 272؛ «عن سماعة قال: کنت قاعداً مع أبی الحسن الأوّل علیهالسلام والناس فی الطواف فی جوف اللیل، فقال: یا سماعة، إلینا إیّاب هذا الخلق وعلینا حسابهم، فما کان لهم من ذنبٍ بینهم وبین اللّه عزّ وجلّ حتمنا علی اللّه فی ترکه لنا فأجابنا إلی ذلک، وما کان بینه وبین الناس استوهبناه منهم وأجابوا إلی ذلک، وعوّضهم اللّه عزّ وجلّ»: الکافی ج 8 ص 162، بحار الأنوار ج 8 ص 57، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 568. 75 . «عن أبی حمزة، قال: قال لنا علیّ بن الحسین علیهماالسلام: أیّ البقاع أفضل؟ فقلت: اللّه ورسوله وابن رسوله أعلم، فقال: إنّ أفضل البقاع ما بین الرکن والمقام، ولو أنّ رجلاً عمّر ما عمّر نوح فی قومه، ألف سنةٍ إلاّ خمسین عاماً یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان، ولقی اللّه بغیر ولایتنا، لم ینفعه شیئاً»: المحاسن ج 1 ص 91، الکافی ج 8 ص 253، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 245، وسائل الشیعة ج 1 ص 122، مستدرک الوسائل ج 1 ص 149، شرح الأخبار ج 3 ص 479، الأمالی للطوسی ص 132، بحار الأنوار ج 27 ص 173، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 426؛ «عن زید بن علی، عن أبیه، عن جدّه، عن النبیّ صلیاللهعلیهوآله، قال: یا علیّ، لو أنّ عبداً عبد اللّه مثل ما دام نوح فی قومه، وکان له مثل جبل أُحد ذهباً فأنفقه فی سبیل اللّه، ومدّ عمره حتّی حجّ ألف عامٍ علی قدمیه، ثمّ قُتل بین الصفا والمروة مظلوماً، ثمّ لم یوالک یا علیّ، لم یشمّ رائحة الجنّة ولم یدخلها»: المناقب للخوارزمی ص 67، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 2، کشف الغمّة ج 1 ص 100، نهج الإیمان لابن جبر ص 450، بحار الأنوار ج 27 ص 194 و ج 39 ص 256، 280، الغدیر ج 2 ص 302 و ج 9 ص 268، بشارة المصطفی ص 153. 76 . زخرف: 55. 77 . «کنت فی مجلس أبی جعفر علیهالسلام إذ دخل علیه عمرو بن عبید فقال له: جُعلت فداک، قول اللّه تبارک وتعالی: «وَ مَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی»، ما ذلک الغضب؟ فقال أبو جعفر علیهالسلام: هو العقاب یا عمرو، إنّه من زعم أن اللّه عزّ وجلّ زال من شیءٍ إلی شیء، فقد وصفه صفة مخلوق، إنّ اللّه عزّ وجلّ لا یستفزّه شیء ولا یغیّره»: الکافی ج 1 ص 110، التوحید للصدوق ص 168، معانی الأخبار ص 19، بحار الأنوار ج 4 ص 65، تفسیر نور الثقلین ج 3 ص 386؛ «عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن أبیه رفعه إلی أبی عبد اللّه علیهالسلام فی قوله اللّه عزّ وجلّ: «فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا»، قال: إنّ اللّه تبارک وتعالی لا یأسف کأسفنا، ولکنّه خلق أولیاء لنفسه یأسفون ویرضون، وهم مخلوقون مدبرون، فجعل رضاهم لنفسه رضیً، وسخطهم لنفسه سخطاً، وذلک لأنّه جعلهم الدعاة إلیه والأدلاّء علیه، فلذلک صاروا کذلک، ولیس أنّ ذلک یصل إلی اللّه کما یصل إلی خلقه، ولکنّ هذا معنی ما قال من ذلک، وقد قال أیضاً: من أهان لی ولیّاً فقد بارزنی بالمحاربة ودعانی إلیها، وقال أیضا: «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»، وقال أیضا: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ»...: الکافی ج 1 ص 145، التوحید للصدوق 169، معانی الأخبار ص 20، بحار الأنوار ج 4 ص 66، التفسیر الصافی ج 4 ص 396، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 608. 78 . «وأقمتم الصلاة وآتیتم الزکاة، وأمرتم بالمعروف ونهیتم عن المنکر، وجاهدتم فی اللّه حقّ جهاده، حتّی أعلنتم دعوته، وبیّنتم فرائضه، وأقمتم حدوده، ونشرتم شرائع أحکامه، وسننتم سنّته، وصرتم فی ذلک منه إلی الرضا، وسلّمتم له القضاء، وصدّقتم من رسله من مضی، فالراغب عنکم مارق، واللاّزم لکم لاحق، والمقصّر فی حقّکم زاهق، والحقّ معکم وفیکم ومنکم وإلیکم، وأنتم أهله ومعدنه، ومیراث النبوّة عندکم، وإیّاب الخلق إلیکم، وحسابهم علیکم، وفصل الخطاب عندکم، وآیات اللّه لدیکم، وعزائمه فیکم، ونوره وبرهانه عندکم، وأمره إلیکم، من والاکم فقد والی اللّه، ومن عاداکم فقد عادی اللّه، ومن أحبّکم فقد أحبّ اللّه، ومن أبغضکم فقد أبغض اللّه، ومن اعتصم بکم فقد اعتصم باللّه: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 79 . الإمام الباقر علیهالسلام: «إذا کان یوم القیامة، جمع اللّه الناس من صعیدٍ واحدٍ من الأوّلین والآخرین، عراةً حفاة، فیقفون علی طریق المحشر، حتّی یعرقوا عرقاً شدیداً، وتشتدّ أنفاسهم، فیمکثون بذلک مقدار خمسین عاماً. قال: فقال أبو جعفر علیهالسلام: فثمّ قول اللّه تعالی: «فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً». قال: ثمّ ینادی منادٍ من تلقاء العرش: أین النبیّ الأُمّی؟ قال: فیقول الناس: قد أسمعت فسمّ باسمه، قال: فینادی: أین نبیّ الرحمة محمّد بن عبد اللّه الأُمّی؟ قال: فیقدم رسول اللّه أمام الناس کلّهم حتّی ینتهی إلی الحوض، طوله ما بین أبلة إلی صنعاء، فیقف علیه، ثمّ ینادی بصاحبکم، فیتقدّم أمام الناس فیقف معه، ثمّ یؤن للناس ویمرّون...: الأمالی للمفید ص 290، الأمالی للطوسی ص 67، تفسیر فرات الکوفی ص 259، بشارة المصطفی ص 20، کشف الغمّة ج 1 ص 135، بحار الأنوار ج 8 ص 17. 80 . «عن جابر عن أبی جعفرٍ علیهالسلام، قال: کان اللّه ولا شیء غیره، فأوّل ما ابتدأ من خلق خلقه أن خلق محمّداً وخلقنا أهل البیت معه من نور عظمته، فأوقفنا أظلّةً خضراء بین یدیه، حیث لا سماء ولا أرض ولا مکان، ولا لیل ولا نهار»: بحار الأنوار ج 3 ص 307؛ «أوّل ما خلق اللّه نور نبیّک یا جابر»: کشف الخفاء ج 1 ص 265، تفسیر الآلوسی ج 1 ص 51، ینابیع المودّة ج 1 ص 56، بحار الأنوار ج 15 ص 24؛ «عن مرازم عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، قال: قال اللّه تبارک وتعالی: یا محمّد، إنّی خلقتک وعلیّاً نوراً، یعنی روحاً بلا بدن، قبل أن أخلق سماواتی وأرضی وعرشی وبحری، فلم تزل تهلّلنی وتمجّدنی، ثمّ جمعتُ روحیکما فجعلتهما واحدة، فکانت تمجّدنی وتقدّسنی وتهلّلنی، ثمّ قسمتها ثنتین، وقسمت الثنتین ثنتین، فصارت أربعة: محمّدٌ واحد، وعلیٌّ واحد، والحسن والحسین ثنتان، ثمّ خلق اللّه فاطمة من نورٍ ابتدأها روحاً بلا بدن، ثمّ مسحنا بیمینه فأفضی نوره فینا»: الکافی ج 1 ص 440، بحار الأنوار ج 54 ص 65؛ «عن محمّد بن سنان قال: کنت عند أبی جعفر الثانی علیهالسلام، فأجریت اختلاف الشیعة، فقال: یا محمّد، إنّ اللّه تبارک وتعالی لم یزل متفرّداً بوحدانیته، ثم خلق محمّداً وعلیّاً وفاطمة، فمکثوا ألف دهر، ثمّ خلق جمیع الأشیاء...»: الکافی ج 1 ص 441، المحتضر للحلّی ص 285، حلیة الأبرار ج 1 ص 18، بحار الأنوار ج 15 ص 19؛ «عن المفضّل قال: قلت لأبی عبد اللّه علیهالسلام: کیف کنتم حیث کنتم فی الأظلّة؟ فقال یا مفضّل، کنّا عند ربّنا لیس عنده أحدٌ غیرنا، فی ظلّةٍ خضراء، نسبّحه ونقدّسه ونهلّله ونمجّده، وما من ملک مقرّب ولا ذی روحٍ غیرنا، حتّی بدا له فی خلق الأشیاء، فخلق ما شاء کیف شاء من الملائکة وغیرهم، ثمّ أنهی علم ذلک إلینا»: الکافی ج 1 ص 441، بحار الأنوار ج 15 ص 24 و ج 54 ص 196؛ «عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، قال: إنّ اللّه کان إذ لا کان، فخلق الکان والمکان، وخلق نور الأنوار الذی نوّرت منه الأنوار، وأجری فیه من نوره الذی نوّرت منه الأنوار، وهو النور الذی خلق منه محمّداً وعلیّاً، فلم یزالا نورین أوّلین، إذ لا شیء کون قبلهما، فلم یزالا یجریان طاهرین مطهّرین فی الأصلاب الطاهرة، حتّی افترقا فی أطهر طاهرین، فی عبد اللّه وأبی طالب»: الکافی ج 1 ص 442، بحار الأنوار ج 15 ص 24، أعیان الشیعة ج 3 ص 49، مکیال المکارم ج 1 ص 368؛ «قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله: أوّل ما خلق اللّه نوری، ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته، فأقبل یطوف بالقدرة حتّی وصل إلی جلال العظمة فی ثمانین ألف سنة، ثمّ سجد للّه تعظیماً، ففتق منه نور علیّ علیهالسلام، فکان نوری محیطاً بالعظمة، ونور علیّ محیطاً بالقدرة، ثمّ خلق العرش واللوح، والشمس وضوء النهار ونور الأبصار، والعقل والمعرفة، وأبصار العباد وأسماعهم وقلوبهم من نوری»: بحار الأنوار ج 25 ص 22. 81 . در این فقره زیارت، اختلاف نسخه وجود دارد که ما نسخه «لخُلقنا» را به جای «لخَلقنا» انتخاب نمودیم. 82 . «أنتم الصراط الأقوم، وشهداء دار الفناء، وشفعاء دار البقاء، والرحمة الموصولة، والآیة المخزونة، والأمانة المحفوظة، والباب المبتلی به الناس، من أتاکم نجی، ومن لم یأتکم هلک، إلی اللّه تدعون، وعلیه تدلّون، وبه تؤنون، وله تسلّمون، وبأمره تعملون، وإلی سبیله ترشدون، وبقوله تحکمون، سعد من والاکم، وهلک من عاداکم، وخاب من جحدکم، وضلّ من فارقکم، وفاز من تمسّک بکم، وأمن من لجأ إلیکم، وسلّم من صدّقکم، وهدی من اعتصم بکم. من اتّبعکم فالجنّة مأواه، ومن خالفکم فالنار مثواه ومن جحدکم کافر، ومن حاربکم مشرک، ومن ردّ علیکم فی أسفل درکٍ من الجحیم، أشهد أنّ هذا سابقٌ لکم فیما مضی، وجارٍ لکم فیما بقی، وأنّ أرواحکم ونورکم وطینتکم واحدة، طابت وطهرت بعضها من بعض، خلقکم اللّه أنواراً فجعلکم بعرشه محدقین، حتّی منّ علینا بکم فجعلکم فی بیوتٍ أذن اللّه أن تُرفع ویُذکر فیها اسمه، وجعل صلواتنا علیکم، وما خصّنا به من ولایتکم طیّباً لخلقنا، وطهارةً لأنفسنا، وتزکیةً لنا، وکفّارةً لذنوبنا، فکنّا عنده مسلمین بفضلکم، ومعروفین بتصدیقنا إیّاکم، فبلغ اللّه بکم أشرف محلّ المکرمین، وأعلی منازل المقرّبین، وأرفع درجات المرسلین، حیث لا یلحقه لاحق، ولا یفوقه فائق، ولا یسبقه سابق، ولا یطمع فی إدراکه طامع، حتّی لا یبقی ملکٌ مقرّب، ولا نبیٌّ مرسل، ولا صدّیقٌ ولا شهید، ولا عالمٌ ولا جاهل، ولا دنیٌّ ولا فاضل، ولا مؤنٌ صالحٌ ولا فاجرٌ طالح، ولا جبّارٌ عنید، ولا شیطانٌ مرید، ولا خلقٌ فیما بین ذلک شهید، إلاّ عرّفهم جلالة أمرکم وعظّم خطرکم وکبّر شأنکم، وتمام نورکم، وصدق مقاعدکم، وثبات مقامکم، وشرف محلّکم ومنزلتکم عنده، وکرامتکم علیه، وخاصّتکم لدیه، وقرب منزلتکم منه، بأبی أنتم وأُمّی وأهلی ومالی وأُسرتی»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
«أسکن اللّه عزّ وجلّ آدم وزوجته الجنّة، قال لهما: «وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» یعنی شجرة الحنطة، «فَتَکُونَا مِنَ الظَّــلِمِینَ»، فنظر إلی منزلة محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة من بعدهم، فوجداها أشرف منازل أهل الجنّة، فقالا: یا ربّنا، لمن هذه المنزلة؟ فقال اللّه جلّ جلاله: ارفعا رؤسکما إلی ساق عرشی، فرفعا رؤسهما فوجدا اسم محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة بعدهم صلوات اللّه علیهم مکتوبة علی ساق العرش بنورٍ من نور الجبّار جلّ جلاله. فقالا: یا ربّنا، ما أکرم أهل هذه المنزلة علیک، وما أحبّهم إلیک، وما أشرفهم لدیک... یا آدم ویا حوّا، لا تنظرا إلی أنواری وحججی بعین الحسد فأهبطکما عن جواری وأحلّ بکما هوانی...»: معانی الأخبار ص 110، بحار الأنوار ج 11 ص 176، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 13، غایة المرام ج 4 ص 188. 83 . «عن علی بن الحسین علیهماالسلام: یا أبا خالد، إنّ أهل زمان غیبته القائلون بإمامته المنتظرون لظهوره، أفضل أهل کلّ زمان؛ لأنّ اللّه تعالی ذکره أعطاهم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهدة، وجعلهم فی ذلک الزمان بمنزلة المجاهدین بین یدی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله بالسیف، أُولئک المخلصون حقّاً، وشیعتنا صدقاً، والدعاة إلی دین اللّه سرّاً وجهراً. وقال علیهالسلام: انتظار الفرج من أعظم الفرج»: کمال الدین ص 320، الاحتجاج ج 2 ص 50، بحار الأنوار ج 36 ص 387 و ج 52 ص 122، إعلام الوری ج 2 ص 196، قصص الأنبیاء ص 364، مکیال المکارم ج 2 ص 129. 84 . «قال الصادق علیهالسلام: لیس منّا من لم یؤمن برجعتنا»: الهدایة للصدوق ص 266، مستدرک الوسائل 14 ص 415، بحار إلأنوار ج 53 ص 136 و ج 100 ص 320. 85 . بقره: 259. 86 . «من زار واحداً منّا کمن زار الحسین»: ثواب الأعمال ص 98، وسائل الشیعة ج 14 ص 567، مستدرک الوسائل ج 1 ص 185، بحار الأنوار ج 97 ص 118، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 268؛ «عن یحیی بن سلیمان المازنی، عن الإمام الکاظم علیهالسلام: من زار قبر ولدی علیّ، کان له عند اللّه عزّ وجلّ کسبعین حجّةً مبرورة، قلت: سبعین حجّة؟، قال: نعم وسبعین ألف حجّة، قلت: سبعین ألف حجّة؟ فقال: ربّ حجّة لاتُقبل، من زاره أو بات عنده لیلة، کان کمن زار اللّه فی عرشه. قلت: کمن زار اللّه فی عرشه؟ قال: نعم إذا کان یوم القیامة کان علی عرش الرحمن أربعة من الأوّلین وأربعة من الآخرین، فأمّا الأربعة الذین هم من الأوّلین فنوح وإبراهیم وموسی وعیسی، وأمّا الأربعة الآخرون فمحمّد وعلیّ والحسن والحسین، ثمّ یمدّ المطمار فیقعد معنا من زار قبور الأئمّة، ألا إنّ أعلاها درجةً وأقربهم حبوةً زوّار قبر ولدی علیّ علیهالسلام»: الکافی ج 4 ص 585، عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 291؛ «عن یونس بن ظبیان، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام، قال: من زار قبر الحسین علیهالسلام یوم عرفة، کتب اللّه له ألف ألف حجّة مع القائم، وألف ألف عمرة مع رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله، وعتق ألف ألف نسمة، وحملان ألف ألف فرس فی سبیل اللّه، وسمّاه اللّه عبدی الصدّیق آمن بوعدی، وقالت الملائکة : فلان صدّیق زکّاه اللّه من فوق عرشه، وسُمّی فی الأرض کَرُوبیاً»: کامل الزیارات ص 32، بحار الأنوار ج 98 ص 88 . 87 . هود: 18. 88 . اخرج یا علیّ إلی ما أجمع علیه المسلمون، وإلاّ قتلناک: مختصر بصائر الدرجات ص 192 ، الهدایة الکبری ص 406 ، بحار الأنوار ج 53 ص 18 ؛ إن لم تخرج یابن أبی طالب وتدخل مع الناس لأحرقنّ البیت بمن فیه: الهجوم علی بیت فاطمة ص 115 ؛ واللّه لتخرجنّ إلی البیعة ولتبایعنّ خلیفة رسول اللّه، وإلاّ أضرمت علیک النار...: کتاب سلیم بن قیس ص 150 ، بحار الأنوار ج 28 ص 269. 89 . فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب ! أ تراک محرّقا علیّ بابی ؟ ! قال : نعم ! وذلک أقوی فیما جاء به أبوک: أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 . 90 . «وقلتُ لخالد بن الولید: أنت ورجالک هلمّوا فی جمع الحطب...»: بحار الأنوار ج 28 ص 293 ، بیت الأحزان ص 120. 91 . «فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علیهاالسلام علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب ! أتراک محرّقا علیَّ بابی ؟ ! قال : نعم ! »: أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ «فقال عمر بن الخطّاب: أضرموا علیهم البیت ناراً...»: الأمالی للمفید ص 49 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 ؛ «وکان یصیح: أحرِقوا دارَها بمن فیها، وما کان فی الدار غیر علیّ والحسن والحسین»: الملل والنحل ج 1 ص 57. 92 . «فضرب عُمَر الباب برجله فکسره، وکان مِن سَعَفٍ، ثمّ دخلوا فأخرجوا علیّاً علیهالسلام ملبّیاً...»: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 . 93 . «وهی تجهز بالبکاء تقول: یا أبتاه یا رسول اللّه ! ابنتک فاطمة تُضرب؟!...»: الهدایة الکبری ص 407 ؛ «وقالت: یا أبتاه یا رسول اللّه! هکذا کان یُفعل بحبیبتک وابنتک؟!...»: بحار الأنوار ج 30 ص 294 . 94 . «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یؤینی ما آذاها»: مسند أحمد ج 4 ص 5 ، صحیح مسلم ج 7 ص 141 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، المستدرک ج 3 ص 159 ، أمالی الحافظ الإصفهانی ص 47 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 272 ، تاریخ مدینة دمشق ج 3 ص 156 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ؛ «فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یریبنی ما رابها، ویؤینی ما آذاها»: المعجم الکبیر ج 22 ص 404 ، نظم درر السمطین ص 176 ، کنز العمّال ج 12 ص 107 ، وراجع: صحیح البخاری ج 4 ص 210 و 212 و 219 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، مجمع الزوائد ج 4 ص 255 ، فتح الباری ج 7 ص 63 ، مسند أبی یعلی ج 13 ص 134 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 408 ، المعجم الکبیر ج 20 ص 20 ، الجامع الصغیر ج 2 ص 208 ، فیض القدیر ج 3 ص 20 و ج 4 ص 215 و ج 6 ص 24 ، کشف الخفاء ج 2 ص 86 ، الإصابة ج 8 ص 265 ، تهذیب التهذیب ج 12 ص 392 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 44 ، البدایة والنهایة ج 6 ص 366 ، المجموع للنووی ج 20 ص 244 ، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 316 ، التفسیر الکبیر للرازی ج 9 ص 160 و ج 20 ص 180 و ج 27 ص 166 و ج 30 ص 126 و ج 38 ص 141 ، تفسیر القرطبی ج 20 ص 227 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 267 ، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 316 ، تفسیر الآلوسی ج 26 ص 164 ، الطبقات الکبری لابن سعد ج 8 ص 262 ، أُسد الغابة ج 4 ص 366 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1266 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 119 و ج 3 ص 393 و ج 19 ص 488 ، إمتاع الأسماع ج 10 ص 273 و 283 ، المناقب للخوارزمی ص 353 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 52 و 53 و 58 و 73 ، السیرة الحلبیة ج 3 ص 488 ، الأمالی للصدوق ص 165 ، علل الشرائع ج 1 ص 186 ، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 125 ، الأمالی للطوسی ص 24 ، النوادر للراوندی ص 119 ، کفایة الأثر ص 65 ، شرح الأخبار ج 3 ص 30 ، تفسیر فرات الکوفی ص 20 ، الإقبال بالأعمال ج 3 ص 164 ، تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 311 ، بشارة المصطفی ص 119 بحار الأنوار ج 29 ص 337و ج 30 ص 347 و 353 و ج 36 ص 308 و ج 37 ص 67. 95 . «بأبی أنتم وأُمّی وأهلی ومالی وأُسرتی، أُشهد اللّه وأُشهدکم أنّی مؤنٌ بکم وبما آمنتم به، کافرٌ بعدوّکم وبما کفرتم به، مستبصرٌ بشأنکم وبضلالة من خالفکم، موالٍ لکم ولأولیائکم، مبغضٌ لأعدائکم ومعادٍ لهم، سلمٌ لمن سالمکم، وحربٌ لمن حاربکم، محقّقٌ لما حقّقتم، مبطلٌ لما أبطلتم، مطیعٌ لکم، عارفٌ بحقّکم، مقرٌّ بفضلکم، محتملٌ لعلمکم، محتجبٌ بذمّتکم معترفٌ بکم، ومؤنٌ بإیابکم، مصدّقٌ برجعتکم، منتظرٌ لأمرکم، مرتقبٌ لدولتکم، آخذٌ بقولکم، عاملٌ بأمرکم، مستجیرٌ بکم، زائرٌ لکم، لائذٌ عائذٌ بقبورکم، مستشفعٌ إلی اللّه عزّ وجلّ بکم، ومتقرّبٌ بکم إلیه، ومقدّمکم أمام طلبتی وحوائجی وإرادتی فی کلّ أحوالی وأُموری، مؤنٌ بسرّکم وعلانیتکم، وشاهدکم وغائبکم، وأوّلکم وآخرکم، ومفوّضٌ فی ذلک کلّه إلیکم ومسلّمٌ فیه معکم، وقلبی لکم سلم، ورأیی لکم تبع، ونصرتی لکم معدّة، حتّی یحیی اللّه دینه بکم ویردّکم فی أیّامه، ویظهرکم لعدله، ویمکّنکم فی أرضه، فمعکم معکم لا مع عدوّکم، آمنت بکم، وتولّیت آخرکم بما تولّیت به أوّلکم، وبرئت إلی اللّه عزّ وجلّ من أعدائکم، ومن الجبت والطاغوت والشیاطین وحزبهم الظالمین لکم، والجاحدین لحقّکم، المارقین من ولایتکم، والغاصبین لإرثکم، الشاکّین فیکم، المنحرفین عنکم، ومن کلّ ولیجةٍ دونکم، وکلّ مطاعٍ سواکم، ومن الأئمّة الذین یدعون إلی النار، فثبّتنی اللّه أبداً ما حییت علی موالاتکم ومحبّتکم ودینکم، ووفّقنی لطاعتکم، ورزقنی شفاعتکم، وجعلنی من خیار موالیکم التابعین لما دعوتم إلیه، وجعلنی ممّن یقتصّ آثارکم، ویسلک سبیلکم، ویهتدی بهداکم، ویُحشر فی زمرتکم، ویکرّ فی رجعتکم، ویملک فی دولتکم، ویشرف فی عافیتکم، ویمکن فی أیّامکم، وتقرّ عینه غداً برؤتکم»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. 96 . «عن عبد السلام بن صالح الهروی، قال: قلت لعلیّ بن موسی الرضا علیهماالسلام: یا بن رسول اللّه، ما تقول فی الحدیث الذی یرویه أهل الحدیث أنّ المؤنین یزورون ربّهم من منازلهم فی الجنّة؟ فقال علیهالسلام: یا أبا الصلت، إنّ اللّه تبارک وتعالی فضّل نبیّه محمّداً صلیاللهعلیهوآله علی جمیع خلقه من النبیّین والملائکة، وجعل طاعته طاعته، ومتابعته متابعته، وزیارته فی الدنیا والآخرة زیارته...: الأمالی للصدوق ص 545، التوحید للصدوق ص 178، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 105، وسائل الشیعة ج 14 ص 325، الاحتجاج ج 2 ص 189، بحار الأنوار ج 4 ص 31، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 233، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 60. 97 . «عن أبی بصیر یحیی بن أبی القاسم، قال: سأل جابر بن یزید الجعفی جعفر بن محمّد الصادق علیهالسلام عن تفسیر هذه الآیة: «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِلاَءِبْرَ هِیمَ»، فقال علیهالسلام: إنّ اللّه سبحانه لمّا خلق إبراهیم علیهالسلام کشف له عن بصره، فنظر فرأی نوراً إلی جنب العرش، فقال: إلهی ما هذا النور؟ فقیل له: هذا نور محمّد صلیاللهعلیهوآله صفوتی من خلقی، ورأی نوراً إلی جنبه فقال: إلهی ما هذا النور؟ فقیل له: هذا نور علی بن أبی طالب علیهالسلام ناصر دینی، ورأی إلی جنبیهما ثلاثة أنوار فقال: إلهی وما هذه الأنوار؟ فقیل: هذا نور فاطمة فطمت محبّیها من النار، ونور ولدیها الحسن والحسین علیهماالسلام. ورأی تسعة أنوار قد حفّوا بهم فقال: إلهی وما هذه الأنوار التسعة؟ قیل: یا إبراهیم هؤاء الأئمّة من ولد علیّ وفاطمة، فقال إبراهیم: إلهی بحقّ هؤاء الخمسة إلاّ عرّفتنی من التسعة؟ قیل: یا إبراهیم، أوّلهم علیّ بن الحسین، وابنه محمّد، وابنه جعفر، وابنه موسی، وابنه علیّ، وابنه محمّد، وابنه علیّ، وابنه الحسن، والحجّة القائم ابنه. فقال إبراهیم: إلهی وسیّدی أری أنواراً قد أحدقوا بهم لا یحصی عددهم إلاّ أنت. قیل: یا إبراهیم، هؤاء شیعتهم وشیعة أمیر المؤنین علی بن أبی طالب علیهالسلام، فقال إبراهیم: وبما تُعرف شیعته؟ قال: بصلاة إحدی وخمسین، والجهر ببسم اللّه الرحمن الرحیم، والقنوت قبل الرکوع، والتختّم فی الیمین، فعند ذلک قال إبراهیم: اللّهمّ اجعلنی من شیعة أمیر المؤنین. قال إبراهیم: اللّهمّ اجعلنی من شیعة أمیر المؤنین. قال: فأخبر اللّه فی کتابه فقال: «وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِلاَءِبْرَ هِیمَ»: بحار الأنوار ج 30 ص 8 و ج 36 ص 152، جامع أحادیث الشیعة ج 5 ص 133، غایة المرام ج 1 ص 44. 98 . «ثمّ قال أبو جعفر علیهالسلام: فنحن أوّل خلق ابتدأه اللّه، وأوّل خلق عبد اللّه وسبّحه، ونحن سبب خلق الخلق، وسبب تسبیحهم وعبادتهم من الملائکة والآدمیین، فبنا عُرف اللّه، وبنا وُحّد اللّه، وبنا عُبد اللّه، وبنا أکرم اللّه من أکرم من جمیع خلقه، وبنا أثاب اللّه من أثاب، وعاقب من عاقب»: بحار الأنوار ج 25 ص 20، غایة المرام ج 1 ص 42، «فکنّا أوّل من أقرّ بذلک، ثمّ قال لمحمّد صلیاللهعلیهوآله: وعزّتی وجلالی وعلوّ شأنی، لولاک ولولا علیّ وعترتکما الهادون المهدیون الراشدون ما خلقت الجنّة والنار، ولا المکان ولا الأرض ولا السماء، ولا الملائکة ولا خلقاً یعبدنی. یا محمّد، أنت خلیلی وحبیبی وصفیّی وخیرتی من خلقی، أحبّ الخلق إلیَّ وأوّل من ابتدأت إخراجه من خلقی، ثمّ من بعدک الصدّیق علیّ أمیر المؤنین وصیّک، به أیّدتک ونصرتک، وجعلته العروة الوثقی ونور أولیائی ومنار الهدی، ثمّ هؤاء الهداة المهتدون، من أجلکم ابتدأت خلق ما خلقت، وأنتم خیار خلقی فیما بینی وبین خلقی، خلقتکم من نور عظمتی واحتجت بکم عمّن سواکم من خلقی...»: بحار الأنوار ج 25 ص 19، غایة المرام ج 1 ص 41. 99 . «روی أنّ الصادقع لقیه فقال: سمّتک أُمّک سیّداً ووفّقت فی ذلک ، أنت سیّد الشعراء»: الغدیر ج 2 ص 240. 100 . «بأبی أنتم وأُمّی ونفسی وأهلی ومالی، من أراد اللّه بدأ بکم، ومن وحّده قُبل عنکم، ومن قصده توجّه بکم، موالی لا أحصی ثناءکم ولا أبلغ من المدح کنهکم، ومن الوصف قدرکم، وأنتم نور الأخیار، وهداة الأبرار، وحجج الجبّار، بکم فتح اللّه وبکم یختم، وبکم ینزل الغیث، وبکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه، وبکم ینفّس الهمّ ویکشف الضرّ، وعندکم ما نزلت به رسله، وهبطت به ملائکته، وإلی جدّکم بُعث الروح الأمین ـ وإن کانت الزیارة لأمیر المؤنین علیهالسلام فقل: وإلی أخیک بعث الروح الأمین ـ ، آتاکم اللّه ما لم یؤ أحداً من العالمین، طأطأ کلّ شریفٍ لشرفکم، وبخع کلّ متکبّرٍ لطاعتکم، وخضع کلّ جبّارٍ لفضلکم، وذلّ کلّ شیءٍ لکم، وأشرقت الأرض بنورکم، وفاز الفائزون بولایتکم، بکم یُسلک إلی الرضوان، وعلی من جحد ولایتکم غضب الرحمان. بأبی أنتم وأُمّی ونفسی وأهلی ومالی، ذکرکم فی الذاکرین، وأسماؤم فی الأسماء، وأجسادکم فی الأجساد، وأرواحکم فی الأرواح، وأنفسکم فی النفوس، وآثارکم فی الآثار، وقبورکم فی القبور، فما أحلی أسماءکم، وأکرم أنفسکم، وأعظم شأنکم، وأجلّ خطرکم، وأوفی عهدکم»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
«حدّث الحسین بن عون قال: دخلت علی السیّد ابن محمّد الحِمیَری عائداً فی علّته التی مات فیها، فوجدته یُساق به، ووجدت عنده جماعة من جیرانه وکانوا عثمانیة، وکان السیّد جمیل الوجه، رحب الجبهة، عریض ما بین السالفین، فبدت فی وجهه نکتة سوداء مثل النقطة من المداد، ثمّ لم تزل تزید وتنمی حتّی طبقت وجهه بسوادها، فاغتمّ لذلک من حضره من الشیعة، وظهر من الناصبة سرور وشماتة، فلم یلبث بذلک إلاّ قلیلاً حتّی بدت فی ذلک المکان من وجهه لمعة بیضاء ...: المناقب لابن شهر آشوب ج 3 ص 23، الأمالی للطوسی ص 628، الفصول المهمّة ج 1 ص 321، کشف الغمّة ج 2 ص 40. 101 . «فقال ابن زیاد : کیف رأیت صُنع اللّه بأخیکِ وأهل بیتک؟ فقالت : ما رأیت إلاّ جمیلاً، هؤلاء قومٌ کتب اللّه علیهم القتل ...»: مثیر الأحزان، ص 90، بحار الأنوار و ج 45، ص 115، الفتوح ج 5، ص 122 . 102 . «فاسألا ربّکما بحقّ الأسماء التی رأیتموها علی ساق العرش حتّی یتوب علیکما، فقالا: اللّهمّ إنّا نسألک بحقّ الأکرمین علیک محمّد وعلیّ وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة، إلاّ تبت علینا ورحمتنا، فتاب اللّه علیهما إنّه هو التوّاب الرحیم»: معانی الأخبار ص 110، بحار الأنوار ج 11 ص 176، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 13، غایة المرام ج 4 ص 188. 103 . «کلامکم نور، وأمرکم رشد، ووصیّتکم التقوی، وفعلکم الخیر، وعادتکم الإحسان، وسجیتکم الکرم، وشأنکم الحقّ والصدق والرفق، وقولکم حکم وحتم، ورأیکم علم وحلم وحزم، إن ذُکر الخیر کنتم أوّله وأصله وفرعه، ومعدنه ومأواه ومنتهاه. بأبی أنتم وأُمّی ونفسی، کیف أصف حسن ثنائکم، وأحصی جمیل بلائکم، وبکم أخرجنا اللّه من الذلّ وفرّج عنّا غمرات الکروب، وأنقذنا من شفا جرف الهلکات ومن النار، بأبی أنتم وأُمّی ونفسی، بموالاتکم علّمنا اللّه معالم دیننا، وأصلح ما کان فسد من دنیانا، وبموالاتکم تمّت الکلمة وعظمت النعمة وأتلفت الفرقة، وبموالاتکم تُقبل الطاعة المفترضة، ولکم المودّة الواجبة، والدرجات الرفیعة، والمقام المحمود، والمقام المعلوم عند اللّه عزّ وجلّ، والجاه العظیم، والشأن کبیر، والشفاعة المقبولة»: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.
«عن معمر بن راشد، قال: سمعت أبا عبد اللّه الصادق علیهالسلام یقول: أتی یهودی النبیَّ، فقام بین یدیه یحدّ النظر إلیه، فقال: یا یهودی، ما حاجتک؟ قال: أنت أفضل أم موسی بن عمران النبیّ الذی کلّمه اللّه وأنزل علیه التوراة والعصا وفلق له البحر وأظلّه بالغمام؟ فقال له النبیّ صلیاللهعلیهوآله: إنّه یکره للعبد أن یزکّی نفسه، ولکنّی أقول: إنّ آدم علیهالسلام لمّا أصاب الخطیئة کانت توبته أن قال: اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد لما غفرت لی، فغفرها اللّه له، وإنّ نوحاً علیهالسلام لمّا رکب فی السفینة وخاف الغرق، قال: اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّدٍ وآل محمّد لما أنجیتنی من الغرق، فنجّاه اللّه منه، وإنّ إبراهیم علیهالسلام: لمّا أُلقی فی النار قال: اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّدٍ وآل محمّد لما أنجیتنی منها، فجعلها اللّه علیه برداً وسلاماً، وإنّ موسی علیهالسلام لمّا ألقی عصاه وأوجس فی نفسه خیفة قال: اللّهمّ إنّی أسألک بحقّ محمّد وآل محمّد لما أمنتنی منها، فقال اللّه جلّ جلاله: «لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی»، یا یهودی، إنّ موسی لو أدرکنی ثمّ لم یؤن بی وبنبوّتی، ما نفعه إیمانه شیئاً، ولا نفعته النبوّة، یا یهودی، ومن ذرّیتی المهدی، إذا خرج نزل عیسی بن مریم لنصرته، فقدّمه وصلّی خلفه»: الأمالی للصدوق ص 287، الاحتجاج ج 1 ص 55، وسائل الشیعة ج 7 ص 100، جامع أحادیث الشیعة ج 15 ص 251. 104 . «ربّنا آمنا بما أنزلت واتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین، ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة إنّک أنت الوهّاب، سبحان ربّنا إن کان وعد ربّنا لمفعولا، یا ولی اللّه إن بینی وبین اللّه عزّ وجلّ ذنوبا لا یأتی علیها إلاّ رضاکم، فبحق من ائتمنکم علی سرّه، واسترعاکم أمر خلقه، وقرن طاعتکم بطاعته لما استوهبتم ذنوبی، وکنتم شفعائی فانی لکم مطیع، من أطاعکم فقد أطاع اللّه، ومن عصاکم فقد عصی اللّه، ومن أحبّکم فقد أحبّ اللّه، ومن أبغضکم فقد أبغض اللّه، اللّهمّ إنّی لو وجدت شفعاء أقرب إلیک من محمّد وأهل بیته الأخیار الأئمّة الأبرار لجعلتهم شفعائی، فبحقهم الذی أوجبت لهم علیک أسألک أن تدخلنی فی جملة العارفین بهم وبحقّهم وفی زمرة المرحومین بشفاعتهم، إنّک أرحم الراحمین، وصلّی اللّه علی محمّد وآله وسلّم کثیراً وحسبنا اللّه ونعم الوکیل: عیون أخبار الرضا علیهالسلام ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298. --------------- ------------------------------------------------------------ --------------- ------------------------------------------------------------ 1
بسم الله الرحمن الرحیم
جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره توبه آیه 41)
با اموال و جانهاى خود، در راه خدا جهاد نماييد؛ اين براى شما بهتر است اگر بدانيد حضرت رضا (عليه السّلام): خدا رحم نماید بندهاى كه امر ما را زنده (و برپا) دارد ... علوم و دانشهاى ما را ياد گيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوى ما را (بى آنكه چيزى از آن كاسته و يا بر آن بيافزايند) بدانند هر آينه از ما پيروى (و طبق آن عمل) مى كنند
بنادر البحار-ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ص 159
بنیانگذار مجتمع فرهنگی مذهبی قائمیه اصفهان شهید آیت الله شمس آبادی (ره) یکی از علمای برجسته شهر اصفهان بودند که در دلدادگی به اهلبیت (علیهم السلام) بخصوص حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شهره بوده و لذا با نظر و درایت خود در سال 1340 هجری شمسی بنیانگذار مرکز و راهی شد که هیچ وقت چراغ آن خاموش نشد و هر روز قوی تر و بهتر راهش را ادامه می دهند.
مرکز تحقیقات قائمیه اصفهان از سال 1385 هجری شمسی تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن امامی (قدس سره الشریف ) و با فعالیت خالصانه و شبانه روزی تیمی مرکب از فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مختلف مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.
اهداف :دفاع از حریم شیعه و بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام) تقویت انگیزه جوانان و عامه مردم نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی، جایگزین کردن مطالب سودمند به جای بلوتوث های بی محتوا در تلفن های همراه و رایانه ها ایجاد بستر جامع مطالعاتی بر اساس معارف قرآن کریم و اهل بیت علیهم السّلام با انگیزه نشر معارف، سرویس دهی به محققین و طلاب، گسترش فرهنگ مطالعه و غنی کردن اوقات فراغت علاقمندان به نرم افزار های علوم اسلامی، در دسترس بودن منابع لازم جهت سهولت رفع ابهام و شبهات منتشره در جامعه عدالت اجتماعی: با استفاده از ابزار نو می توان بصورت تصاعدی در نشر و پخش آن همت گمارد و از طرفی عدالت اجتماعی در تزریق امکانات را در سطح کشور و باز از جهتی نشر فرهنگ اسلامی ایرانی را در سطح جهان سرعت بخشید.
از جمله فعالیتهای گسترده مرکز :
الف)چاپ و نشر ده ها عنوان کتاب، جزوه و ماهنامه همراه با برگزاری مسابقه کتابخوانی
ب)تولید صدها نرم افزار تحقیقاتی و کتابخانه ای قابل اجرا در رایانه و گوشی تلفن سهمراه
ج)تولید نمایشگاه های سه بعدی، پانوراما ، انیمیشن ، بازيهاي رايانه اي و ... اماکن مذهبی، گردشگری و...
د)ایجاد سایت اینترنتی قائمیه www.ghaemiyeh.com جهت دانلود رايگان نرم افزار هاي تلفن همراه و چندین سایت مذهبی دیگر
ه)تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و ... جهت نمایش در شبکه های ماهواره ای
و)راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی (خط 2350524)
ز)طراحی سيستم هاي حسابداري ، رسانه ساز ، موبايل ساز ، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک ، SMS و...
ح)همکاری افتخاری با دهها مرکز حقیقی و حقوقی از جمله بیوت آیات عظام، حوزه های علمیه، دانشگاهها، اماکن مذهبی مانند مسجد جمکران و ...
ط)برگزاری همایش ها، و اجرای طرح مهد، ویژه کودکان و نوجوانان شرکت کننده در جلسه
ی)برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم و دوره های تربیت مربی (حضوری و مجازی) در طول سال
دفتر مرکزی: اصفهان/خ مسجد سید/ حد فاصل خیابان پنج رمضان و چهارراه وفائی / مجتمع فرهنگي مذهبي قائميه اصفهان
تاریخ تأسیس: 1385 شماره ثبت : 2373 شناسه ملی : 10860152026
وب سایت: www.ghaemiyeh.com ایمیل: Info@ghaemiyeh.com فروشگاه اینترنتی: www.eslamshop.com
تلفن 25-2357023- (0311) فکس 2357022 (0311) دفتر تهران 88318722 (021) بازرگانی و فروش 09132000109 امور کاربران 2333045(0311)
نکته قابل توجه اینکه بودجه این مرکز؛ مردمی ، غیر دولتی و غیر انتفاعی با همت عده ای خیر اندیش اداره و تامین گردیده و لی جوابگوی حجم رو به رشد و وسیع فعالیت مذهبی و علمی حاضر و طرح های توسعه ای فرهنگی نیست، از اینرو این مرکز به فضل و کرم صاحب اصلی این خانه (قائمیه) امید داشته و امیدواریم حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف توفیق روزافزونی را شامل همگان بنماید تا در صورت امکان در این امر مهم ما را یاری نمایندانشاالله.
شماره حساب 621060953 ، شماره کارت :6273-5331-3045-1973و شماره حساب شبا : IR90-0180-0000-0000-0621-0609-53به نام مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان نزد بانک تجارت شعبه اصفهان – خيابان مسجد سید
ارزش کار فکری و عقیدتی
الاحتجاج - به سندش، از امام حسین علیه السلام -: هر کس عهده دار یتیمی از ما شود که محنتِ غیبت ما، او را از ما جدا کرده است و از علوم ما که به دستش رسیده، به او سهمی دهد تا ارشاد و هدایتش کند، خداوند به او میفرماید: «ای بنده بزرگوار شریک کننده برادرش! من در کَرَم کردن، از تو سزاوارترم. فرشتگان من! برای او در بهشت، به عدد هر حرفی که یاد داده است، هزار هزار، کاخ قرار دهید و از دیگر نعمتها، آنچه را که لایق اوست، به آنها ضمیمه کنید».
التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام: امام حسین علیه السلام به مردی فرمود: «کدام یک را دوستتر میداری: مردی اراده کشتن بینوایی ضعیف را دارد و تو او را از دستش میرَهانی، یا مردی ناصبی اراده گمراه کردن مؤمنی بینوا و ضعیف از پیروان ما را دارد، امّا تو دریچهای [از علم] را بر او میگشایی که آن بینوا، خود را بِدان، نگاه میدارد و با حجّتهای خدای متعال، خصم خویش را ساکت میسازد و او را میشکند؟».
[سپس] فرمود: «حتماً رهاندن این مؤمن بینوا از دست آن ناصبی. بیگمان، خدای متعال میفرماید: «و هر که او را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است»؛ یعنی هر که او را زنده کند و از کفر به ایمان، ارشاد کند، گویی همه مردم را زنده کرده است، پیش از آن که آنان را با شمشیرهای تیز بکشد».
مسند زید: امام حسین علیه السلام فرمود: «هر کس انسانی را از گمراهی به معرفت حق، فرا بخواند و او اجابت کند، اجری مانند آزاد کردن بنده دارد».